سعید سامانلو، شهید مدافع حرم دیماه سال ۱۳۶۰ در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. وی که فرزند اول خانواده بود بعد از تولد چند روزی در بیمارستان بستری شد اما با نذر مادر و توسل به امام رضا(ع) شفا یافت. از کودکی محبوب، مؤدب و کوشا بود و همواره با بازیگوشیهای کودکانه در خانواده رشد کرد.
همانطور که از کودکی با ثبتنام در کلاسهای آموزشی با علاقه و پشتکار قرآن و تفسیر را فرامیگرفت و مادری مهربان در این راه همراهش بود، سن 12 سالگی سرآغازی برای حضور فعالش در مسجد محله بود؛ مثل بزرگترها رفتار میکرد، روزه میگرفت و اعمال عبادی خود را انجام میداد. در پایگاه بسیج محله نقشهای کلیدی را میپذیرفت و مسئولیتپذیریاش را به همه ثابت میکرد. کلاسهای قرآن برگزار میکرد و در عزاداریها نقش فعالی داشت.
از همان دوران جوانی به اردوهای جهادی برای کمکهای ویژه میرفت و در آنجا لحظهای از گرهگشایی مشکلات و گرفتاریهای مردم باز نمیایستاد و دائماً در اندیشه و عمل در حال خدمت به خلق الله بود؛ زمانی که خانواده بعد از شهادت سعید سامانلو متوجه این ویژگی نیکو میشوند در راه کمک به نیازمندان باز نمیایستند و این راه همچنان توسط همسر شهید سامانلو ادامه دارد.
این شهید مدافع حرم زمانی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود، بهعنوان افسر در دانشگاه امام حسین(ع) تهران پذیرفته و تصمیم میگیرد برای ادامه مسیر زندگی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شود؛ مراحلی از زندگی که در سایه رشادتهای بیشمار با موفقیتهای چشمگیری همراه میشود.
شهید سامانلو بهصورت سنتی در سال 1381 ازدواج میکند که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای محمدحسین و علی است. وی در رفتار با همسر خود بسیار احترام را رعایت میکرد و همیشه میگفت: «بنده با هدف با شما ازدواج کردم، زیرا همیشه دوست داشتم با یک سادات ازدواج کنم و زمانی که متوجه شدم علاوه بر سادات بودن فرزند شهید هم هستید به این ازدواج مصممتر شدم، من با پدر شما عهد بستم، شما امانتی در دست من هستید، در آخرت باید هم به پدر و هم به مادرتان حضرت زهرا(س) جوابگو باشم.»
رفتار شهید با پدر و مادر خود نیز بسیار محترمانه بود و چون فردی بسیار امین و عاطفی بود، همواره باعث برگزاری دورهمیهای خواهر و برادرانه در خانواده میشد و در جمع به گفتوگو، تبادلنظر و مشورت دادن به سایرین میپرداخت. در برخورد با فرزندانش نیز وقت زیادی را برای بازی اختصاص میداد؛ برایشان کتاب میخواند و با هم فیلم میدیدند و همصحبت خوبی برای فرزند کوچکش که در زمان شهادت دو سال داشت، بود. طبق گفته همسر شهید سامانلو، وی آرزو و نقشههای زیادی برای آینده فرزندانش داشت.
رشادتهای شهید سامانلو در شمال غرب در برخورد با گروهکهای مزدور و همینطور در سوریه و آزادسازی دو شهر شیعهنشین نبل و الزهرا که چهار سال در محاصره داعش بود، تحسینبرانگیز است؛ وی در پاکسازی این عملیات در کمین نیروهای دشمن در ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ به همراه دوستانش شهیدان «محمود هاشمی» و «عبدالصالح زارع» در شهر رتیان سوریه شهد شهادت را نوشیدند و به دیدار پروردگارشان شتافتند و از آن زمان تولد دوباره و ابدی سعید سامانلو آغاز شد.
این شهید مدافع حرم قبل از هر اعزام به زیارت حرم مطهر حضرت معصومه(س) و جمکران میرفت؛ در آخرین اعزام با اینکه فرصت کمی داشت به همراه همسر و فرزندانش به زیارت جمکران میرود و سپس راهی سوریه میشود. صبرپیشگی و تربیت خوب فرزندان وصیتی بود که همیشه شهید سامانلو به همسرش داشت تا فرزندانی عالم و باتقوا تحویل جامعه و اسلام شود.
بخشی از خاطرات شیرین همسر شهید سامانلو معطوف به بازی و توجه شهید به فرزندانشان است، زمانی که با دقت و لذت تمام به کودکان نگاه و به خلقت خدا و معجزه او تأکید میکرد و میگفت انسان با تماشای کودک بیشتر خدا را میشناسد.
بنابر گفته دوستان و آشنایان اگر شهید سامانلو به نحوی غیر از شهادت از دنیا میرفت تعجببرانگیز بود. آنها در رابطه با آخرین ساعات عمر این شهید والامقام از شادی وی بعد از پیروزی عملیات صحبت میکنند؛ شهید سامانلو اعتقاد داشت، پیروزی شهرهای شیعهنشین نبل و الزهرا با کمک خانم فاطمه زهرا(س) انجام شد؛ بانویی در مقام دختری پیامبر اسلام که همیشه برای رفتن به سوریه به ایشان متوسل میشد تا نکند دلش بلرزد و از رفتن باز ایستد و شهادت نصیبش نشود.
انتهای پیام