محمدابراهیم رشید، شهید مدافع حرم فرزند غلامعلی، متأهل و اصالتاً اهل روستای صرم قم بود که بارها برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) در سوریه حضور یافت. وی از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه ۲۰ رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید ۳۲ ساله سرانجام روز یکشنبه، ۱۰ تیرماه سال 97 طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر ـ دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.
در ادامه متن گفتوگوی ایکنا از قم، با سمیه عسکری، همسر شهید محمدابراهیم رشید را میخوانید.
من یک شرکت نورافشانی در قم داشتم و تنها خانمی هستم که مجوز انفجارات و نورافشانی را در کل ایران دارم. خودم، چون قم زندگی میکردم دفتر اصلی من داخل قم بود و در شهرهای دیگر هم فعالیت داشتم، ابراهیم یکی از مشتریهای من بود و برای خرید به من مراجعه میکرد، چون او به غیر از تخصصی که در چک و خنثی داشت در ورزشهای پاراگلایدر، پاراموتور، سقوط آزاد نیز فعالیت میکرد و برای همین رزمایشها بهویژه مسابقه ضد گلوله و فرمانده برای انفجارات، موادشان را از ما تهیه میکرد.
از آشنایی تا ازدواج ما یک سال طول کشید؛ درواقع من قبل از ابراهیم به خاطر یکسری شرایط، قصد ازدواج نداشتم و خدا را شکر میکنم با کسی ازدواج کردم که سعادت شهادت نصیب او شد.
یک روز که همسرم برای خرید به شرکت آمده بود، یک نفر از ابراهیم پرسید چرا ازدواج نکردی؟ ابراهیم پاسخ داد یک مرد زمانی باید ازدواج کند که به این درک رسیده باشد که تمام دغدغهها و اتفاقاتی را که بیرون از خانه برای او پیش آمده را بیرون بگذارد و وارد خانه شود، آرامش باید داخل خانه حکمفرما شود.
علت اینکه من با شهید رشید ازدواج کردم درک، فهم و انسانیت بالای او بود. من به خاطر نوع شغل و فعالیت اقتصادی و اجتماعی که تمام این سالها دارم، بیشتر همکارانم آقا هستند، اما این درک و فهم را تا آن روز در یک آقا ندیده بودم که در شهید رشید دیدم.
زمانی که من با شهید رشید ازدواج کردم فوقالعاده زندگی عاشقانهای داشتیم. شهید رشید مرا عاشقانه دوست داشت، و همین باعث شد تا من که قبل از ازدواج هیچ احساسی نسبت به او نداشتم با گذشت زمان عاشقش شوم. در طول زندگی مشترک در آرامش زندگی کردم، شهید رشید همیشه سعی داشت تمام دردسرها و دغدغهها را از من دور کند. رابطه عاطفی خوبی داشتیم و او احترام خاصی برایم قائل بود. در تمام شش سالی که با ابراهیم زندگی کردم محبتش نسبت به من شبیه اولین روزهای شروع زندگی مشترکمان بود.
ابراهیم رابطه خیلی خوبی با خانوادهاش داشت. دغدغه این را داشت که خانوادهاش درگیر مشکلات نباشند؛ او تنها تکیهگاه خانواده بود و هر کس هر مشکلی داشت با او درمیان میگذاشت؛ نه تنها خانواده، دوستان و اهالی روستای صرم که آنجا زندگی میکردند چنین رابطهای با او داشتند.
من با اینکه از ابراهیم فرزندی ندارم و سیدمیلاد و سیدمهرداد فرزندخواندههای او بودند، اما خیلی ارتباط خوبی با ابراهیم داشتند، بازی، درس، تفریح، سخت گیری و همه اینها را در جای خودش با بچهها داشت. خیلی به درس بچهها اهمیت میداد و واقعاً تربیت آنها برای او مهم بود. با وجود شرایط سخت کاری برای آنها وقت میگذاشت.
آنها را طوری تربیت کرد که پس از شهادت او، سیدمیلاد پسر بزرگم تمام هم و غمش شد ابراهیم؛ یک قرارگاه به ثبت رساند و تمام کارهای جهادی پایگاه را انجام داد. پسرم ۱۵ سال سن داشت که ابراهیم شهید شد، اما با همان سن و سال تمام تلاشش را میکرد تا نام شهید زنده بماند. خیلی شبیه ابراهیم شده است، مثل پدرش فکر میکند انگار ابراهیم دوباره متولد شده و امیدوارم این اتفاق ادامه پیدا کند.
واقعیت این است که در مورد شهادت با هم حرف نمیزدیم. تخصص همسرم در کارش باعث شده بود که احساس نگرانی نداشته باشم. همه به من میگفتند نگران ابراهیم نیستی که اجازه دادی به سوریه برود؟ من هم در جواب میگفتم من نگران ابراهیم نیستم بلکه نگران آن داعشیهای بدبختی هستم که قرار است گیر ابراهیم بیفتند. بعدها فهمیدم در مورد شهادت و وصیتش با میلاد پسرم خیلی صحبت کرده است و من اصلاً خبر نداشتم.
اولین روز فروردین ۱۳۹۷ موقعی که سال تحویل شد، ابراهیم از سوریه زنگ زد و با هم صحبت کردیم، یک دفعه میلاد در حین صحبت با ابراهیم گفت پدر انشاءالله روی دست بیاورند، من خیلی ناراحت شدم و میلاد را دعوا کردم؛ در حالی که خبر نداشتم که او به میلاد گفته بود که دعا کن شهید شوم و من را روی دست بیاورند و به او گفته بود میلاد نگذار مادرت بفهمد و زمانی که خبر شهادت من را شنیدی نگذار کسی گریه کند بلکه برای شهادت من حتی آن شب نورافشانی کن، وقتی من آن روز میلاد را دعوا کردم گفت یک چیزی بین من و پدر است.
چند سال بود که روز نیمه شعبان نورافشانی جمکران را انجام میدادم. سالی که او حضور نداشت نگران نورافشانی بود، گفت من امسال نیستم که کمکت کنم و من هم گفتم نه تیم خودم هستند، اما باز هم او خودش را برای نورافشانی رساند، میلاد و ابراهیم شب قبل از نورافشانی کنار گنبد مسجد جمکران خوابیدند و آن شب مثل اینکه با هم خیلی صحبت کردند و میلاد هیچ وقت از آن شب برای من نگفت که چه صحبتهایی بین آنها رد و بدل شده است. بعداً متوجه شدم که ابراهیم آن شب نماز خوانده و شهادتش را از امام زمان(عج) گرفته است، چون به یاد دارم ابراهیم آن سال به من گفت نیمه شعبان سال بعد من نیستم و تو باید تنهایی کار کنی و او ۱۰ تیر ۱۳۹۷ به شهادت رسید. او فرمانده چک و خنثی تخریب کل سوریه بود و جایگاه مهمی داشت، فرماندههای او میگفتند او در بین جوانان جزء ۵ نفر اول چک و خنثی بعد از دفاع مقدس است، او جوانترین فرماندهای بود که در سوریه شهید شد.
احساس میکنم خیلی این رابطه خوب بود، هزینهها و تأمین مالی نورافشانی جمکران هر سال با خود من و ابراهیم بود، در قم همیشه برای خنثیسازی بستههای مشکوک با او تماس میگرفتند، حضور او وقتی قم بود در جمکران و حرم حضرت معصومه(س) چه برای زیارت و چه برای چک و خنثی و کمک به همکارانش زیاد دیده میشد.
ابراهیم خیلی به دیگران کمک میکرد. یکی از همکارانش بعد از شهادت او به من گفت ابراهیم با اینکه حقوق زیادی هم نمیگرفت خیلی درگیر این بود که مشکل نیازمندان را حل کند، او تعریف میکرد قرار بوده است که برای یک دختر خانم جهیزیه بگیرند و ابراهیم بین همکاران گلریزان راه میاندازد و هر کس مقداری کمک میکند، اما ابراهیم کل حقوق خود را برای این ماجرا میگذارد.
ابراهیم هیچ وقت در مورد وصیت با من صحبت نکرد، چون هیچ وقت در مورد اینکه پیش من نباشد صحبت نمیکرد، اما متن وصیتنامه او موجود است که قسمت مهمی در وصیت او وجود دارد که امیدوارم مسئولان بخوانند و به آن عمل کنند، چراکه مطمئناً کشور ما گلستان میشود.
تمام زندگی ما پر از خاطرات شیرین است، اینکه کنار هم بودیم و عاشقانههایی که باهم داشتیم خیلی شیرین بود و همیشه در ذهن من خواهد ماند. گرفتن دستهای ابراهیم شیرینترین خاطره من است.
ابراهیم بعد از جنگ سوریه خیلی تلاش کرد تا از سپاه حفاظت ولی امر خارج شود و به مدافعان حرم بپیوندد، سپس به تیپ ۲۰ رمضان تیپ زرهی منتقل میشود تا بتواند به سوریه اعزام شود.
ابراهیم در سوریه همیشه وسط میدان بود، کم غذا میخورد و کم میخوابید، خیلی روی کارش حساس بود. این را تمام همکاران و نزدیکانش به زبان میآورند که با تمام اینها همیشه لبخند میزده است، روزهای آخر مشکلاتی برای من به وجود آمد که او گفت هر طور باشد خودم را به تو میرسانم.
ابراهیم قرار بود یکی از فرماندهان که زخمی شده بود را بیاورد و شخصی را جایگزین او کند، اما متأسفانه مسیر او لو میرود و بعد از آن در مسیر با تله ریموتدار انفجار ایجاد میکنند و ابراهیم شهید میشود، بعد از آن داعش تیتر زد که رهبر تخریبچی ایران را کشتیم، چراکه به قول همرزمانش او استاد تخریب بود و این ترور برای آنها خیلی حائز اهمیت بود. حدود ساعت ۴ یا ۵ صبح ۱۰ تیر ۱۳۹۷ ابراهیم به شهادت رسید.
سردار سفیدچیان فرمانده تیپ ۲۰ رمضان، در آن زمان بود و روزی که ابراهیم شهید شد ساعت ۹ شب با من تماس گرفت و گفت از ابراهیم خبر داری گفتم نه شما چطور، خبری از او دارید؟ گفت اینجا شایعه شهادتش داغ است، گفتم تا کی به من خبر میدهید، گفت خبرت میکنیم، و من خودم با شمارهای که از راننده ابراهیم داشتم تأییدیه این خبر را گرفتم و اینطور خبر شهادتش را به من دادند.
انتهای پیام