زینب ابنعلی متولد ١٣٧٨ در کاشان، رتبه چهارم کنکور سراسری علوم انسانی در سال ۹۶ و اکنون دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی در دانشگاه تهران است. در سن سه سالگی در کلاسهایی با عنوان «حفظ موضوعی به روش اشاره» در مؤسسه قرآن و عترت جامعةالقرآنالکریم کاشان شرکت کرد و بعد از گذراندن دورههای روخوانی، روانخوانی و حفظ جزء ۳۰، به حفظ کل قرآن پرداخت. در ادامه، گفتوگوی خبرنگار ایکنا از اصفهان را با این بانوی قرآنی میخوانیم:
در سن ۱۴ سالگی حفظ قرآن را به پایان رساندم و موفقیتهای زندگیام را مرهون برکت قرآن و زحمات پدر و مادرم هستم. درست است که حفظ قرآن سبب تقویت هوش شناختی و حافظه میشود؛ اما به نظرم بزرگترین ثمره انس با قرآن، چه حفظ آن و چه مطالعه مفاهیم و تدبر در قرآن و...، برکتی است که این کتاب آسمانی به تمام جنبههای زندگی میدهد؛ برکتی که گفتنی نیست و برای فهمش باید آن را تجربه و با تمام وجود حس کرد.
خاطرم نیست که در دوران تحصیل، روزی را بدون تلاوت قرآن آغاز کرده باشم. حتی اگر شده بود، ابتدا ۵۰ آیه از قرآن را مرور میکردم و بعد به سراغ مطالعه درس میرفتم. یادم میآید حتی روز قبل از کنکور هم با وجود مطالب درسی زیادی که برای مرور کردن داشتم، روزم را با قرآن آغاز کردم؛ چون قلباً به آن معتقد بودم.
از جمله خاطرات شیرینی که طی دوران حفظ قرآن به ذهنم میرسد، مربوط به زمانی است که برای حفظ بخشی از قرآن به منزل یکی از استادان در شهر نیاسر میرفتم. آغوش باز، ازخودگذشتگی و زحمات فراوان ایشان در کنار هوای دلچسب شهر نیاسر و فضای صمیمانه حاکم بر جلسات حفظ، یکی از شیرینترین خاطرات دوران حفظ قرآن را برایم تداعی میکند.
همچنین باید به خاطره حفظ قرآن در منزل یکی دیگر از استادانم اشاره کنم. با توجه به اینکه ایشان در طول روز مشغله زیادی داشت، از وقت استراحت سحرگاه خود صرفنظر میکرد و آن را برای پرسش و تحویل صفحات من قرار داده بود. وقتی از منزلشان خارج میشدم، تازه آفتاب طلوع میکرد. تلاوت قرآن در لحظات سکوت سحر، حلاوتی داشت که هنوز با یادآوریاش از آن لذت میبرم.
یکی از جالبترین اتفاقاتی که در طول دوران حفظ من رخ داد، مربوط به خاطرهای از استاد قرآنم، مرحوم دکتر فاطمه بدیعی است. ایشان از اولین حافظان کاشان و از استادان ممتاز قرآن بود که با دلسوزی برای انس با قرآن و حفظ آن در میان نوجوانان و جوانان تلاش میکرد و واقعاً برای قرآنیتر شدن شهرمان دغدغه داشت. یادم میآید هفتههای پایانی حفظمان بود که ایشان بهعنوان بازرس به کلاس ما آمد. خانم بدیعی آن روز به ما تأکید کرد که وقتی حفظمان به پایان برسد، نزد خداوند دعایی مستجاب داریم و در آن زمان سعی کنیم بهترین و پرخیرترین آرزو را از صاحب قرآن بخواهیم.
من از ایشان پرسیدم که شما بعد از اتمام حفظ قرآن چه دعایی کردید؟ گفت: «از خدا کربلا خواستم و محقق شد.» در آن زمان من تازه قصد ورود به مقطع دبیرستان را داشتم و درس برای من از اولویت بسیاری برخوردار بود. یادم میآید وقتی آخرین سوره محفوظاتم را در امامزاده «بی بی زبیده خاتون» به پایان رساندم، این توصیهها به ذهنم خطور کرد و همانجا از خداوند درخواست کردم تا مسیر تحصیل و زندگیام با برکت و موفقیت همراه باشد.
در رابطه با زیباترین آیه قرآن میخواهم خاطره دیگری از استاد بدیعی نقل کنم که به ۱۰ سال پیش برمیگردد؛ یعنی وقتی کلاس اول دبیرستان بودم. من در دوران ابتدایی در مدرسه جامعةالقرآنالکریم درس خواندم. در آن سال، مدرسه به همت و مدیریت خانم بدیعی برای فارغالتحصیلان مقطع ابتدایی جشنی تدارک دیده بود. ایشان با من تماس گرفت تا بهعنوان یکی از دانشآموزان قدیم مدرسه در برنامه شرکت کنم تا برای دانشآموزان، ارزشمندی و برکت حفظ قرآن در کنار درس الگو شود.
چون فردای آن روز، امتحان پایان ترم داشتم، در پذیرش دعوت خانم بدیعی تعلل کردم. ایشان به من گفت: «اگر میتوانی بیا؛ چون من شخص دیگری برای دعوت به این قسمت از برنامه به ذهنم نمیرسد و این بخش حیف میشود.» لحن بیانش من را متأثر و شرمنده کرد، برای همین در مراسم شرکت کردم.
قبل از اینکه به جایگاه بروم، ناگهان به ذهنم رسید و از خانم بدیعی سؤال کردم اگر مجری از من بپرسد که کدام آیه قرآن را از همه بیشتر دوست دارم، چه جوابی بدهم؟ او آیه ١٨۶ سوره بقره، «وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ؛ و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند؛ پس بیگمان، من نزدیکم. خواسته درخواستکننده را آن هنگام که مرا بخواند، اجابت میکنم؛ پس بندگان باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند، باشد که خود به رشد و کمال رسند» را تلاوت کرد و گفت: «من این آیه را بسیار دوست دارم. تو هم اگر دوست داری، بگو.»
من آن لحظه خیلی به آیه فکر نکردم؛ ولی وقتی به جایگاه رفتم، بسیار اتفاقی مجری سؤال ذهنیام را مطرح کرد و من همین آیه را قرائت کردم. تقریباً دو ماه بعد از آن برنامه، تازه متوجه شدم که خانم بدیعی در زمان برگزاری مراسم، حال روحی و جسمی مساعدی نداشت و به تازگی متوجه بیماریاش شده بود. پزشکش توصیه کرده بود که نباید یک لحظه هم درمان را به تعویق بیندازد و باید جراحی شود و ایشان با همان حال، برگزاری این برنامه را عهدهدار شده و گفته بود: «اول این برنامه را اجرا و سپس درمانم را پیگیری میکنم»؛ درواقع نخواسته بود تا پایان برنامه، کسی از بیماریاش مطلع شود.
با خودم گفتم چقدر خوب شد که بهخاطر درس، دعوت ایشان را رد نکردم، وگرنه تا آخر عمر شرمنده میشدم و افسوس میخوردم. این تأثر ناشی از اهتمام خانم بدیعی به کار قرآنی در آن شرایط جسمانی و روانی برای من که نوجوانی ۱۴ ساله بودم، تکاندهنده و تداعیکننده معنا و مفهوم واقعی این آیه بود؛ مفهومی که او در عمل و نه در حرف به آن اعتقاد داشت و باعث شد این آیه برای من دلنشینترین و آرامشبخشترین آیه قرآن شود.
آنچه با تجربه چندساله به آن رسیدهام، این است که حافظ کل قرآن بودن آنقدر حلاوت ندارد که در مسیر قرآن قرار گرفتن لذت دارد و شیرین است. در مسیر قرآن و در جمعهای قرآنی بودن بنا به ذائقه و تمایل هر شخص، چه در مسیر حفظ باشد، چه در مسیر ترجمه و تدبر، ترتیل، تحقیق و... فرقی نمیکند؛ هرچه باشد، هم به زندگی برکت میدهد و هم روحیه را تلطیف میکند و این باعث میشود به آرامش بیشتری برسیم، از دغدغههای منفی زندگی فاصله بگیریم، شرح صدر پیدا کنیم، روحمان را وسعت دهیم و همچنین در جنبههای مادی هم موفقتر عمل کنیم.
در گذشته عقیدهام این بود که جوان موفق، انسانی چندبعدی است؛ یعنی همزمان در درس، شغل، ورزش، معنویت و... موفق است. اکنون باید به اعتقاد پیشینم، این نکتهها را اضافه کنم که جوان موفق دو ویژگی اساسی دارد؛ یکی اینکه وقتی به گذشته خود نگاه میکند، از اتلاف لحظه لحظه جوانی خود افسوس نمیخورد. جوانی، برههای است که انسان تمایل دارد بیشتر اوقاتش را با خوشگذرانی سپری کند و متأسفانه امروز با وجود دسترسی و تنوع بیش از پیش فضای مجازی، واقعاً شاهد اتلاف وقت خود هستیم. ویژگی دیگر هم این است که به جایگاه کنونی خود که با تلاش به آن رسیده، راضی و قانع باشد و بداند آنچه برایش مقدر شده، بهترین است.
در پایان باید بگویم که از نظر من خانواده موفق، اصیل و ارزشمند هم خانوادهای است که تمام اعضای آن متقابلاً برای رشد و پیشرفت یکدیگر دغدغه دارند و تلاش میکنند. تک تک اعضا دوست دارند به بیشترین رشدی که در ظرفیت و استعداد آنها وجود دارد، برسند و طبیعتاً دیگر اعضا در این مسیر کمکرسان او هستند. ترسیم و تصور جامعهای با چینش چنین خانوادههایی بینظیر است.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام