قرآن تفکر را مقصد می‌داند / آسیب آموزه‌های دینی دیکته‌شده در فرایند رشد
کد خبر: 3942058
تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۹ - ۱۹:۵۸

قرآن تفکر را مقصد می‌داند / آسیب آموزه‌های دینی دیکته‌شده در فرایند رشد

کارشناس قرآن و عضو علمی مدرسه قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران با بیان اینکه ‌تفکر از منظر قرآن، هدف و مقصد است، نه وسیله، گفت: متأسفانه بسیاری از آموزش‌های دینی دیکته شده و ذهن و تفکر بچه‌ها دستکاری می‌شود، در حالی که فقط کافی است محیط مناسب فراهم شود تا تفکرشان شکوفا شود.

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «درآمدی بر تقویت تفکر در دوره دوم رشد زندگی کودکان و نوجوانان ۷ تا ۱۴ سال»، امروز شنبه ۲۹ آذرماه به همت دفتر پژوهش‌های دینی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم، به صورت مجازی و با ارائه بحث از سوی رضا دژبخش، کارشناس قرآن و عضو علمی مجمع مدارس قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران برگزار شد که مشروح سخنان این کارشناس قرآن در ادامه از نظر می‌گذرد؛

مفهوم رشد از منظر قرآن تعریف متفاوتی دارد. بر اساس آیه شریفه «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»، خداوند می‌فرماید دین برنامه‌ای است که با کراهت روی افراد نصب نمی‌شود و افراد به صورت اختیاری آن را می‌پذیرند و البته به این معنی نیست که انسان هر کاری دلش خواست انجام بدهد. قرآن در مقابل رشد، «غی» را هم کاملاً تبیین کرده و طی برنامه‌ای مشخص کرده که انسان اگر بخواهد مطمئن شود و اگر بخواهد عروةالوثقی و دستاویز محکمی داشته باشد، لازمه آن دو کار است؛ نخست کفر به طاغوت، یعنی بی‌توجهی به نظام‌های غیرالهی که اتفاقاً ساختار‌های محکمی هم دارند و دوم ایمان به الله و ایجاد ایمنی در خود. سپس این مومنان تحت ولایت الله قرار می‌گیرند؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَالَّذینَ کَفَروا أَولِیاؤُهُمُ الطّاغوتُ یُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولٰئِکَ أَصحابُ النّارِ هُم فی‌ها خالِدونَ». تحت ولایت الله، رشد اتفاق می‌افتد و رشد همین جریان خروج از ظلمات است.

اگر کسی تحت ولایت الله نباشد، روحیات طاغوت دارد و نظام‌های غیر خدایی ولایت او را به دست می‌گیرند و اینجا برعکس مسیر قبلی طی می‌شود و از آگاهی و نزدیک شدن به حقیقت دور می‌شوند و در لایه‌های ظلمات می‌روند. در رشد، یک مسیر خروج از ظلمات به نور داریم، یعنی انسان از مراتب جهل و تاریکی و فاصله‌ای که نسبت به حقیقت دارد، بالاتر می‌آید و به حقیقت نور نزدیک می‌شوند؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». رشد مراتبی دارد و ما یک مجموعه ۳۶ جلدی تحت عنوان «منظومه رشد» آماده کرده‌ایم که مباحث رشد از منظومه قرآن را به طور کامل تبیین کرده؛ مرتبه اول رشد، «طیب» یعنی پاکی‌های فطری و مرحله بعدی «خیر» یعنی خوبی‌هایی است که به واسطه پاکی‌های فطری قابل گزینش هستند. مرتبه بعدی «حسن» است به معنای آنکه خوبی‌های گزینش شده جلوه‌های نیکوتری پیدا کند. مرتبه بعدی «ایمان» است؛ یعنی این جلوه‌های نیکو روی هم سوار هستند و بتوانند ایمنی‌بخش برای انسان‌ها باشند. مرتبه بعدی «صدق» است، به معنی اینکه ایمنی‌بخشی به گونه‌ای باشد که با حقیقت انطباق داشته باشد. مرتبه بعدی نیز «ولایت» است؛ یعنی انسان به سطحی می‌تواند برسد که خوبی‌های گزینش شده جلوه کرده ایمنی‌بخشی که با حقیقت انطباق دارد را سرپرستی می‌کند و ولایت الله را در جامعه جاری می‌کند.

این مراتب رشد در دوره‌هایی از زندگی بروز می‌کنند. همه مراتب رشد در همه عرصه‌های زندگی انسان باید وجود داشته باشد، اما شکوفایی هر یک در خود فرد در دوره‌هایی از زندگی اتفاق می‌افتد. یک دوره از زندگی، دوره شکل‌گیری تکلم است و در اقلیم و سرزمین ما این امکان در حدود ۵ سالگی اتفاق می‌افتد. دوره بعدی دوره شکوفایی تفکر است و دوره مشورت و ارتباط برقرار کردن با دیگران و دوره بعدی رجوع به معیار است، البته که این‌ها مثبت و منفی دارد، یعنی دوره‌های زندگی در جهت منفی هم می‌توانند پیش بروند. دوره بعدی دوره اجتماعی شدن و دوره بعدی مسئولیت اجتماعی فرد و امکان جمع‌سازی و جریان‌سازی و دوره بعدی هم دوره رهبری و مدیریت اجتماعی است. البته ممکن است فردی به این جایگاه نرسد یا برسد و منفی باشد، مانند هیتلر. هنگامی که هر یک از این مولفه‌های رشد در هر یک از دوره‌های زندگی شکوفا شوند، به این‌ها دوره‌های رشد می‌گویند و برای هر یک از مولفه‌ها چندین کتاب وجود دارد که این‌ها را تبیین کرده است.

‌مراتب رشد از منظر قرآن کدام است؟

‌در دوره اول و هنگامه شکل‌گیری تکلم، اگر خوبی‌های فطری در فرد شکل بگیرد، این دوره، دوره ظهور ولایت و تأدیب است، یعنی بروزات و نطق انسان چارچوب پیدا می‌کند و تأدیب اتفاق می‌افتد. دوره بعدی، دوره ظهور مشورت و ادب است و پس از آن دوره آراستگی به آداب و احسان و دوران بلوغ عقلی است. دوره بعدی، دوره بلوغ عاطفی است و انسان می‌تواند ارتباط برقرار کند و رابطه تاسیس کند. دوره بعدی، دوره مدیریت و تعهد و دوره اولوالالباب به تعبیر قرآن و دوره بعدی، دوره رهبری و بلوغ عبودیتی است. این‌ها از منظر قرآن و روایات دوره‌های رشد انسان است.

در دوره دوم رشد که محور نشست امروز است، شکوفایی تفکر را باید شاهد باشیم. افرادی که در سنین دبستان و ۷ تا ۱۴ سالگی قرار دارند، در دوره دوم رشد هستند. اتفاقی که باید در این دوره بیفتد این است که فرد باید به سطح رشدی خیر برسد، به این معنا که خیر‌رسان باشد.

بر اساس این مولفه‌ها، هر آنچه اتفاق می‌افتد، باید در مسیر هدایت و رشد انسان باشد. مسیری که از رشد ترسیم کردیم، مسیر گام به گام هدایت انسان در دنیاست، به این معنا خداوند می‌خواهد انسان به این مسیر هدایت شود و به این سطح از رشد برسد. به همین دلیل هر برنامه‌ریزی برای رشد کودک و نوجوان و به طور کلی همه انسان‌ها باید در این راستا باشد و تفکر فرد شکوفا شود.

‌تفکر از منظر قرآن، هدف و مقصد است

‌تفکر در دیدگاه علم امروز و دیدگاه‌های غربی به عنوان یک ابزار شناخته می‌شود و قدرت حل مسئله را به انسان می‌دهد. تفکری که قرآن معرفی می‌کند، باشکوه‌تر و با عظمت‌تر است و تفکر از منظر قرآن، خود یک مقصد و هدف است. طبق این تعریف کسی که به شکوفایی تفکر برسد، به یک رشد قابل قبولی می‌رسد و مواجه شدن با حقیقت در این مرحله جای دارد، یعنی انسان به سطحی می‌رسد که با روشنایی حقیقی روبرو می‌شود.

مباحث زیادی در حوزه نسبی‌گرایی مطرح شده که می‌خواهند زیرآب حقیقت مطلق زده شود و همه چیز را نسبی نشان بدهند، اما از منظر اسلام و قرآن یک حقیقت مطلق وجود دارد و انسان‌ها به نسبت ارتباط با این حقیقت مطلق، امکان رشد دارند. تفکر آن برایندی است که انسان را می‌تواند با حقیقت هر مسئله و موضوعی مواجه می‌کند و قوه باشکوهی در انسان است. شکوفایی این تفکر در انسان از دوره‌های ابتدایی رشد اتفاق می‌افتد. دوره سوم رشد دوره بالندگی تفکر است، اما دوره دوم، دوره شکل‌گیری تفکر است و اگر تفکر به درستی شکل بگیرد، در دوره بعد به بالندگی می‌رسد. برای ارتقای تفکر در دوره دوم، افراد باید به مقصد رشدی که مدنظر این دوره است، برسند و این مقصد خیر نام دارد.

مفهوم خیر، دارای تعاریف معناشناختی و فرایندشناختی است و به لحاظ معناشناسی، خیر از جنس نفع است و منفعت اصلی‌ترین و تنها چیزی است که انسان را به حرکت وا می‌دارد. نفع آن چیزی است که انسان را به مطلوب می‌رساند، اما خیر نفعی است که با مقایسه به دست می‌آید و بین حالت‌های مختلف و بر اساس اولویت‌بندی و معیارهایی، گزینه برتر را ترجیح می‌دهد. اگر انسان معیار درستی نداشته باشد، ممکن است انسان نفع خود را تشخیص ندهد و چیز دیگری که به ضرر او و اصطلاحاً شر است را انتخاب کند.

در واقع خیر، نفعی است که انسان با مقایسه بین حالت‌های مختلف آن را تشخیص و ترجیح می‌دهد. اما این خیر مطابق برایندی برای انسان اتفاق می‌افتد. خیر وقتی قابل تعریف است که حالت‌های مختلفی وجود داشته باشد و نیز ملاک و معیاری وجود داشته باشد که با کمک آن بتوان تشخیص داد و اراده کرد که به آن رسید و برای آن برنامه‌ریزی کرد.

‌سه گام اساسی دستیابی به فرایند خیر

‌انسان برای رسیدن به خیر، سه مرحله را می‌بایست طی کند؛ در وهله اول انسان باید حالت‌های مختلف را در نظر بگیرد و شاید بهترین گزینه در میان گزینه‌های ذهنی ما نباشد و ممکن است بهترین حالت در جای دیگری باشد، لذا باید همه حالت‌ها را در نظر گرفت. گام بعدی این است که معیار‌های درستی باید داشت، اینکه با چه ملاک و معیاری می‌توان بهترین حالت را تشخیص داد و سپس به اندازه کافی میل و رغبت و اراده برای رسیدن به آن خیر و محقق کردم آن وجود داشته باشد. بر همین اساس، در نظر گرفتن و دیدن حالت‌های متعدد، داشتن معیار و اراده برای تحقق، سه گام اساسی دستیابی به فرایند خیر است.

بر اساس این توضیح، انتظار می‌رود که افراد در دوره دوم رشد این فرایند را بتوانند به وجود بیاورند و این برایند محقق شود. از پایه اول تا ششم دبستان و از اوایل دوم دوره رشد، یعنی از سنین ۶ تا حدود ۱۴ سالگی، این فرایند با سطح مشخصی در افراد باید شکوفا بشود. ابتدا تفصیل و شناخت حالت‌های مختلف در آن‌ها تقویت شود، سپس معیار‌ها را بشناسند و بعدتر روی میل و رغبت و انگیزه آن‌ها تمرکز کرد.

این فرایند در همه سال‌های عمر انسان وجود دارد، اما اولویت برای تمرکز بر روی آن در دوره دوم رشد است. به این ترتیب، در بچه‌ها خیرگزینی تبلور پیدا می‌کند و تفکر در این فرایند، گام به گام جلو می‌آید و در این فرایند دیدن و شنیدن بچه‌ها فعال می‌شود و محیط را خوب مورد مطالعه قرار می‌دهند، به همین دلیل خیرگزینی در این دوره به تفکر نزدیک است. بچه‌ها باید بتوانند با فعال شدن تفکر و تقویت فرایند خیرگزینی، مسائل را حل و فصل کنند.

در دوره دوم رشد، مولفه‌هایی وجود دارد که باید در کودکان وجود داشته باشد و مدیریت شود، اگر چه اقتضائاتی وجود دارد و باید به آن‌ها توجه کرد. برای مثال نشاط بچه‌ها در این سن در چه زمینه‌هایی اتفاق می‌افتد یا قدرت تشخیص و تمایز آن‌ها در چه حدی است. اگر به این‌ها توجه داشته باشیم، می‌توانیم دریابیم چه مسائلی مورد نیاز آنهاست. گام‌هایی که به واسطه تفکر می‌بایست در بچه‌ها شکل بگیرد، به این ترتیب است؛ در ابتدا باید خوب دیدن آن‌ها تقویت شود، یعنی محیط اطراف را خوب ببینند. البته وقتی از تفکر صحبت می‌کنیم، الزاماً نباید روی مولفه‎های مستقیم مربوط به آن باید دست گذاشت، اگر محیط رشد بچه‌ها مناسب باشد، فرایند تفکر، خود به خود اتفاق می‌افتد.

‌تربیت کودک شبیه باغبانی است نه صنعت‌گری

‌تربیت کودکان بیشتر شبیه باغبانی است تا صنعت‌گری. در صنعت اجزای مختلف به هم متصل و محصولی شکل می‌گیرد، اما در باغبانی، اگر محیط به خوبی فراهم باشد و جلوی آفات گرفته شود، خود گیاه این قابلیت را دارد که رشد کند. در زمینه رشد بچه‌ها هم به همین صورت است، نباید زیاد دست‌کاری کرد و روی مولفه‌ها دست گذاشت و آن‌ها را تغییر داد. فقط کافی است محیط مناسب فراهم شود. بچه‌هایی که در دوره اول زندگی و قبل از مدرسه، در یک محیط امن زندگی می‌کنند و به اندازه کافی از محبت والدین بهره‌مندند و احساس امنیت دارند، تفکرشان شکوفا می‌شود و اصلاً نیاز به دخالت و دست‌کاری غیر نیست، که مثلاً بخواهیم نیمکره‌های مغز او را به واسطه عملیات‌ها و بازی‌هایی تقویت و فعال کنیم. در دوره دوم رشد، اگر بچه‌ها در مسیر خیرگزینی قرار بگیرند، تفکر آن‌ها خود به خود شکوفا می‌شود. بر این اساس، ابتدا باید خوب دیدن بچه‌ها تقویت شود و آن‌هایی که محیط امنی برای رشد داشته‌اند، خوب دیدن آن‌ها به مراتب بهتر از سایر هم سن و سالان است و به چیز‌هایی توجه و دقت دارند که سایرین آن‌ها را خوب نمی‌بینند.

در ادامه خوب دیدن، باید خوب شنیدن بچه‌ها تقویت شود. برای مثال، آن‌ها باید یاد بگیرند داستان بشنوند و اجزای آن را بشناسند و قدرت سمع آن‌ها فعال شود. تمایز انواع صدا‌ها و لحن‎ها را بدانند و قدرت تکلم آن‌ها نیز فعال شود و سپس دانسته‌های آن‌ها تقویت خواهد شد، البته نه آن دانسته‌هایی که ما به آن‌ها دیکته کرده و آن‌ها حفظ کرده‌اند، دانسته‌هایی که حاصل دیده و شنیده خودشان است، سپس آنچه که دیده و شنیده‌اند در آن‌ها تولید گزاره خواهد کرد و کم‌کم در آن‌ها معیار شکل می‌گیرد.

آسیب آموزش‌های دینی دیکته شده در فرایند رشد

‌متأسفانه بسیاری از آموزش‌ها و به ویژه آموزش‌های دینی دیکته شده است و بچه‌ها صرفاً آن‌ها را حفظ می‌کنند. در حالی که تنها نیاز است که آن‌ها نماز خواندن و مهربانی فرد نمازگزار را ببینند و دریابند دین چیز خوبی است. بچه‌ها در سن ۹ تا ۱۰ سالگی باید علاوه بر خوب دیدن، بتوانند دیده‌های خود را خوب به رؤیت دیگران برسانند و آن را به خوبی به دیگران نشان دهند. طوری دیده‌ها را توصیف کنند که دیگران هم ببینند. کم‌کم این اتفاق باید در مورد شنیده‌ها بیفتد و بتوانند کاری کنند دیگران هم خوب بشنوند و بعدتر در پایان باید به سطحی برسند که بتوانند دانسته‌های خود را به دیگران منتقل کنند، که این سطح، هنگامه ظهور مشورت و ادب و دانستن آداب آن است. در واقع در این مرحله، هر کجا با مسائلی مواجه می‌شوند، یک سری آدابی را می‌دانند.

طبق متن صریح قرآن، تفکر هدف است و در آیاتی که بحث تفکر مطرح شده، از آن به عنوان هدف یاد شده است و شاهد آن آمدن کلمه «لعل» در بسیاری از آیات است.

‌تفکیک دوره‌های رشد کار دقیقی است

‌درباره دیر اتفاق افتادن فرایند خیرگزینی در انسان، باید گفت که مراحل رشد باید طی بشود که انسان به مرحله عبودیت برسد، یعنی انسان باید خیرگزین شده باشد، حسن‌گزین شده باشد و ایمان پیدا کرده و اهل صدق شده باشد و در مسیر ولایت قرار گرفته باشد، اما این فرایند در هر سنی برای انسان می‌تواند رقم بخورد، برای مثال، فردی در ۴۰ سالگی درمی‌یابد که مسیر را اشتباه رفته و تلاش می‌کند شروع به بسترسازی برای طی مراحل رشد کند. اما در سنین کودکی که امکان تربیت افراد وجود دارد و می‌توانیم با بسترسازی، سطحی از رشد را در هر مرحله شکوفا کنیم و فرد در سنین و مراحل پایین‌تر خیرگزین شود. در عین حال باید اقتضائات سنی بچه‌ها را بشناسیم و اقدامات متناسب با سن آن‌ها باشد. تفکیک دوره‌های رشد نیز کار دقیقی است و در عین حال، مولفه‌های رشد در هر سنی می‌توانند ظهور و بروز پیدا کنند.

دیدن و شنیدن همان‌قدر که به هم نزدیک‌اند، تمایزات خاصی هم دارند. شنیدن مرتبه بالاتری است و به دانستن و عقل نزدیک‌تر است. دایره دیدن محدود به فضایی است که چشم می‌بیند، اما شنیدن همه جهات را پوشش می‌دهد. در عین حال، دیدن ابتدا به شنیدن تبدیل می‌شود و شنیدن به گزاره نزدیک‌تر و گامی بین دیدن و دانستن است. برای مثال در بحث قرائت که سخن گفتن خدا با پیامبر(ص) نیز به واسطه این عبارت بوده است، این قرائت با تفکر و حقیقت ارتباط تنگاتنگی دارد؛ لذا در مرحله دوم رشد، تمرین‌های دیدن و شنیدن می‌توانند متمایز باشند و شنیدن نیز مرتبه بالاتری دارد.

در این دوره، همچنین بین دختر و پسر تفاوت زیادی وجود ندارد، اگر چه این دو گروه تمایزات، تکالیف و بلوغ متفاوتی دارند و در واقع بین دختر و پسر تفاوت‌هایی وجود دارد. مثلاً برای دختران تعدد احکام بیشتر است، اما استفاده از تفکر در این دوره به این صورت است که بچه‌ها باید قدرت تشخیص پیدا کنند و متناسب با آنچه که می‌بینند، معیار داشته باشند و بتوانند انتخاب کنند. عبودیت در چنین فضایی شکل می‌گیرد و در اینجا تفاوتی بین دختر و پسر نیست.

‌همراهی تفکر و عبودیت در مسیر رشد کودک

‌تفکر در دوره دوم رشد تمایز بزرگی با مباحث فلسفه کودک دارد، از جمله آنکه آن‌ها روی بحث معیار‌های مشخصی که تعیین کرده‌ایم، قائل نیستند و می‌گویند تفکر باید آزاد باشد و بچه‌ها باید بتوانند تفکر آزاد داشته باشند. در نگاه ما تفکر و عبودیت این‌گونه است که باید گام به گام با هم پیش بروند، نه به این معنا که بچه را مجبور می‌کنیم کاری را انجام بدهند، اما محدودیت‌هایی را به محیط اعمال می‌کنیم و یک سری چیز‌ها را از محیط دور می‌کنیم، یعنی یک سری قوانین وجود دارد که ثابت است و البته این قوانین باید الهی باشد و ساختگی نباشد تا بچه‌ها را بدبین نکند. اگر ناهنجاری هم مشاهده می‌شود، بعضاً این‌ها ناهنجاری نیست، گاهی به دلیل رفتار‌های نامناسب والدین و معلم، بچه‌ها عکس‌العمل‌های نامناسبی را از خود بروز می‌دهند که نشان می‌دهد شاید توقع ما از بچه‌ها نابجا بوده است و نام عکس‌العمل آن‌ها را ناهنجاری و لجبازی می‌گذاریم.
انتهای پیام
captcha