همزمان با سالروز شهادت بابالحوائج، امام موسی کاظم(ع)، احمد رفیعی وردنجانی، شاعر آیینی چهارمحالوبختیاری غزلی را در سوگ شهادت جانسوز آن حضرت سروده است که با هم میخوانیم.
سیاهچال پر از یا حسین و یا جَدّاست
طلوع هفتم عصمت در اوج شب، تنهاست
به سوز سینه خونین و آههای غریب
دوباره روضه شبهای خلوتش بر پاست
زمین که گوش به دردش سپرده در خویش است
چراغ ماه که همصحبتش در این شبهاست
نسیم ناب بهشتی که میوزد آرام
طنین سبز دعایی که باز روحافزاست
دوباره خاک که مشتاق سجدههایش بود
شمیم اشک که سجاده را به عطر آراست
شب است و محبس هارون و ظلم او اما
تمام ثانیههایش به رنگ عاشوراست
اسیر در غل و زنجیر گوشه زندان
دلش به یاد اسیران خاک کربوبلاست
دوباره بر لب خشکیده و ترکخورده
زلال آب، به آوای سرخ یا سقاست
به دستهای نحیف امام رحمت و مهر
مرور حلقه زنجیر روزها پیداست
چه بیم دشمن او را که کاظمالغیظ است
به جز دعا ز خدایش نمیکند درخواست
به دانه دانه تسبیح اشک او چندیست
مرور ذکر لبش در هدایت اعداست
اسیر حصر جهان را گرفت با نورش
کجا به فوت ستم خامشی به نور خداست؟
شکسته صخره به امواج میشود آخر
کدام صخره حریف اراده دریاست
اگر چه قسمت ما صحن کاظمین نشد
گرهگشای غم جانمان امام رضاست
به لحظههای غریبی در انتظار قسم
هوای موسی جعفر همیشه در دل ماست