حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، استاد جامعه المصطفی(ص)، در سلسلهگفتارهایی به مناسبت میلاد پیامبر اعظم(ص) به مقایسه شخصیت حضرت محمد(ص) از منظر قرآن کریم و روایات جعلی ساخته و پرداخته امویان با موضوع «چالشهای شناخت تمایزات محمد(ص) قرآن و محمد امویان» پرداخته است.
بخش اول با عنوان (بازشناخت پیامبر(ص) نیازمند خرد و روایت از ابعاد مختلف سیره و سنت است)، بخش دوم با عنوان (بررسی تخریب چهره رسول الله(ص) در منابع دست اول تاریخ مسلمانان)، بخش سوم با عنوان (بحران موازین و مسئله مرجعیت علمی در شناخت پیامبر(ص)) و بخش چهارم با عنوان (ردیابی عوامل تخریب شخصیت پیامبر(ص) در جهان اسلام) منتشر شده است.
اکنون بخش پنجم و پایانی این گفتار پیش روی شماست.
سخن پایانی در باب وحدت اسلامی
در پایان، یادآوری مطلبی در باب وحدت و همبستگی مسلمانان شیعه و سنی و چالش آنان در تعامل با قرآن و به عبارتی «بحران مرجعیت معرفتی قرآن» ضروری است. برخلاف متعارف که از تنوع آغاز میکنند و قصد دارند به هر مناسبتی به دنبال نزدیک کردن اطراف این تعدد و تکثر به یکدیگر و در نتیجه با شگردهای مختلف از جمله اشتراکگیری درصدد ایجاد وحدت برآیند تأکید میکنم که ما اصرار داریم از وحدت شروع کنیم و از وحدت در برابر تفرقها و اختلافهای بنیادین صیانت کنیم.
اصل وحدت، که مبنا و پایه آن به پیش از عصر مذاهب و مکاتب متخالف و متباین اسلامی بازمیگردد، در قرآن کریم تبلور یافته است. فاجعه معرفتی و اعتقادی که رخ داد این بود که مذاهب و مشارب مختلف اسلامی آرامآرام قرآن را از این کارکرد انداختند و به جای اینکه آن را میزان و فرقانِ مذاهب بشمارند و بیباکانه معارف درون مذهبی را بر اساس قرآن سامان بدهند و نسبت به ناسازگاری با آن حساسیت بالایی داشته باشند، به تدریج در طول تاریخ، با انگیزههای بسیار مختلف و متنوعی، قرآن ضمن حفظ قداست و تجلیل شعائری و سمبلیک، اما حاکمیت معارف اسلامی به احادیث منتقل شد.
بنابراین، هر مذهبی، قرآن کریم را در ترازوی خود گذاشت، به جای آنکه خود و تصورات، مفاهیم، باورها، نظریات و معارف خود را با قرآن بسنجند، قرآن را یا مهجور کردند و از آن فاصله گرفتند و یا با دستبردن به فضای تأویلی و تفسیری آن، به دنبال سازگار سازی قرآن با خود بر آمدند. در واقع، هر مذهبی، برای خود در مقام تفسیر و معنایابی، قرآن خاص خود را درست کرد. قرآنی که با این که در لفظ با دیگر قرآنهای دیگر مذاهب تفاوتی نداشت، اما در مقام تفسیر به گونهای به منبع تولید فرهنگ و معارف تبدیل شد که تبیینگر خواست و اراده آنان باشد.
این گونه بود که عنصر اصلی و ضامنِ وحدت و یکپارچگی مسلمانان به نفع مذاهب، آسیب جدی دید. حذف مرجعیت علمی قرآن و حاکمیت و سیطره آن بر معارف مذاهب، به پارهپاره شدن جهان اسلام منتهی شد. این تشتّت و تعارض گسترده، نه تنها در واقعیّت اجتماعی و مناسبات مسلمانان بازتاب یافت بلکه وحدت علمی و معرفتی مسلمانان را هم دچار ویرانی نمود.
نمونه غمانگیز این اتفاق را در علم اصول میبینیم. علمی که مبنای اصلی روش فهم و استنباط شریعت اسلامی در تمام مذاهب است. در حالی که عالمان مجتهد مذاهب دهها سال عمر خود را مصروف مباحث اصول فقه و امثال آن میکنند، اما به تصریح علامه طباطبایی، بدون نیاز به رجوع به قرآن میتوانند به عالیترین سطح مرجعیت دینی برسند.
افراط در حدیثمحوری کار را به جایی رساند که عدهای بر این باور شدند که ظواهر قرآن بدون تفسیر مبتنی بر حدیث، حجیت و اعتبار ندارد! برخی هم گفتند حدیث میتواند قرآن را نسخ کند! گرچه گفتن این سخن قدری سخت و نامتعارف است اما برداشت این قلم این است که به نوعی مذاهب در ساحتها و فضاهای گوناگون قرآن را نسخ کردند.
با توجه به موضوع سخن ما و مناسبت میلاد رسول گرامی اسلام، یکی از دردناکترین تراژدیهای تاریخ مسلمانان منسوخ شدن شخصیت رسول خدا در قرآن به وسیله شخصیتپردازی مسلمانان بر پایه حدیث است. بنابراین، هیچ راهی برای اصلاح این چالشها نیست مگر بازگشت به قرآن کریم و هر منبع قطعی و یقینی در سند و دلالت که بتواند مسلمانان را به رسول حقیقی و نبی واقعی برساند. پیامبری که سلمان رشدیهای زمانه نتوانند بر پایه سیره او آیات شیطانی خود را بنویسند و چهره آن رسول گرامی را مخدوش کنند.
کسان بسیاری با شنیدن این سخنان برمیآشوبند که علامه کجا چنین سخنی گفته است؟ البته عمق فاجعه آنقدر زیاد است که در ابتدای امر، باور آن سخت است اما علامه چنین عباراتی دارد، بنگرید: «وذلك أنك إن تبصرت في أمر هذه العلوم وجدت أنها نظمت تنظيما لا حاجة لها إلى القرآن أصلا حتى أنه يمكن لمتعلم أن يتعلمها جميعا: الصرف والنحو والبيان واللغة والحديث والرجال والدراية والفقه والأصول فيأتي آخرها، ثم يتضلع بها ثم يجتهد ويتمهر فيها وهو لم يقرء القرآن.»
خلاصه سخن علامه این است که این اوضاع آشفته در مهجور شدن قرآن و حاکمیت مطلق احادیث کار را به جایی کشانده که پیوستگی علوم دینی به گونهای شکل گرفته که در ساختار و بافت آن کاملا خودبنیان است و نیازی به قرآن در آنها احساس نمیشود تا جایی که دانشآموختگان حوزهها در این زنجیره از علوم تمام علوم صرف، نحو، بیان، زبان، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فقه و... را کامل فرامیگیرد و در آنها به درجه اجتهاد میرسد بیآنکه ضروری باشد حتی قرآن را بخواند!(المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 5، ص 276)
انتهای پیام