«شهد شهود شهادت در تجلی قلم و ادب» عنوان سلسله مطالبی درباره کتب نثر عاشورایی است که بنا داریم در ایام محرم در ایکنا منتشر کنیم.
در ادبیات عاشورایی و بازتاب مکتوب حماسه حسینی برای ترسیم مصائب کربلا و سایر وقایع مذهبی، دو صف کاملاً مشخص ترسیم میشود. اولیا و قهرمانان حقیقی دشت نینوا و حماسه کربلا که موضع خود را به عنوان انسانهایی فداکار، وارسته، عاشق شهادت و علاقهمند به قرب حق مشخص میکنند و اشقیا و سپاه ظلم، جور و کفر که درست در مقابل اولیا قرار می گیرند، با خشونتی در ذات، پلیدی پنهان و آشکار در روح، بیرحمی ذاتی در عمل، کژتابی تلخ در بیان و انجام شقیترین اعمال انسانی چون بریدن سر کودکان، ضرب و شتم زنان حرم و ... که تلخی، حزن و همذات پنداری مخاطبان آثار را با وارستگان آن دشت و حماسه خونین با خود به همراه دارد.
بیتردید و به تحقیق ادبیات عاشورایی و سرخ، با قدمتی به درازنای قرون متمادی در طول زمان تغییراتی به خود دیده است؛ اما هنوز هم جزو اصیلترین و پرقدمتترین آثار ادبیات فارسی و اسلامی مردمان کشورمان به حساب میآید و روایت نقلهای کهن میراث سینههای راوی گذشتگان تا آثار منقوش و مکتوب حال در قامت داستان و رمان، هرساله در سراسر کشور عاشقان همدلی و همنشینی با یار مهربان و خاصه ادبیات برخاسته از مکتب حسینی و نهضت عاشورایی را به خود معطوف میکند.
حال با پشت سر گذاشتن روایت مکتوب و میراث ماندگار ادبیات سرخ بعد از قریب به ۱۴ قرن از آن حماسه عظیم، سخن به گزاف نیست اگر بگوییم بسیاری از آن آثار در این آزمون سربلند بیرون آمدهاند. سربلند نه تنها برای خود که برای ذاتِ ادبِ ادبیاتِ ایران و مخاطبانی که همواره در هر مقام، مجال، فکر و اندیشهای خود را همدوش و همگام با ادبیات دیدهاند.
بخش دوم این سلسله مطالب به کتاب «پدر، عشق و پسر» نوشته سیدمهدی شجاعی تعلق دارد که توسط نشر نیستان منتشر شده است.
همدوش و همگام ادبیات سرخ
در گذار و گذر از فراز و فرود خلق آثار ادبی با قلم بزرگان ادبیات ایران؛ نثر ادبی از آن دست تولیداتی است که همسو با قدمت و درازنای ادبیات ایران نه تنها سابقه و جایگاه درخشانی را به خود اختصاص داده است که عرصه سپهر فرهنگ ادبیات ایران را نیز ستارهباران خود کرده است.
تلالو این درخشش تا جایی بوده که حتی با پاقدم فرزند خَلَف نثر ادبی که از آن به گونه ادبیات داستانی یاد میکنیم نیز حتی با وجود متر، معیار و چارچوبهای غربیاش باز هم در منقاش قلم نویسندگان ایرانی بازتابدهنده همان شکوه، جلال و فرهی پیشینیان ادبیات ایران در حوزه نثر ادبی است.
رسایی سخن، بلاغت قلم، شیوایی اندیشه و شیرینی زبان؛ همه و همه چارچوبیست که نثر ادبی ایران را شکل داده و به خود مزین کرده است و حال بر قامت ادبیات داستانی کشورمان نیز خوش نشسته است.
در میان تمامی موضوعاتی که به عنوان محور قلم بزرگان ادب فارسی، نثر ادبی را برای روایت اندیشه خود در نظر گرفتهاند همراهی با تاریخ اسلام، به ویژه جهان تشیع و قافلهسالار آن یعنی همان حماسه حسینی، واقعه عاشورا و قهرمانان دشت کربلا از مهمترین موضوعاتی است که به قلم طبع آزمای نویسندگان در نثر ادبی و در ادامه در ادبیات داستانی معاصر کشورمان به امتحان نشسته است.
سخن به گزاف نیست اگر بگوییم بسیاری از آنها در این آزمون سربلند بیرون آمده اند. سربلند نه تنها برای خود که برای ذاتِ ادبِ ادبیاتِ ایران و مخاطبانی که همواره در هر مقام، مجال، فکر و اندیشهای خود را همدوش و همگام با ادبیات دیدهاند.
حضرت علیاکبر(ع)، الگو و اسوه زندگی آزادمردانه
تردیدی نیست که واقعه عاشورا یکی از برجستهترین رویدادهای تاریخ جهان اسلام است و شخصیتهای بزرگی چون امام حسین(ع)، حضرت زینب(س)، حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علیاکبر(ع) به عنوان محوریترین شخصیتها در آن حضور داشتهاند. رویدادی که مرور زندگی هر یک از شخصیتهای تاثیرگذار در این واقعه، میتواند برای همه مسلمانان جهان به درسی برای شیوه زیست آزادانه و سرشار از معرفت باشد.
سیدمهدی شجاعی در زمینه نثر، داستان آئینی و به خصوص عاشورایی از پیشتازان این عرصه محسوب میشود در داستان «پدر، عشق و پسر» زندگی حضرت علیاکبر(ع) را از ولادت تا شهادت ایشان بازگو میکند.
روایت عقاب از سرو رشید سلاله امام حسین(ع)
کتاب «پدر، عشق و پسر» به قلم سیدمهدی شجاعی، زندگی حضرت علیاکبر(ع)، فرزند امام حسین(ع) و اولین نفر از قوم بنیهاشم است که در حماسه عاشورا به شهادت رسید را روایت میکند.
امام حسین(ع) که حضرت علیاکبر(ع) را شبیهترین به حضرت محمد(ص) میدانست پیش از شهادت ایشان فرمودهاند: «به زودی جدت را ملاقات میکنی و آن حضرت شما را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنگی نباشد.»
این اثر در ۱۰ فصل که با نام «مجلس» در کتاب آورده شده به مرور زندگی حضرت علیاکبر(ع) میپردازد. نکته جالب در رابطه با این کتاب راوی آن است، «پدر، عشق، پسر» از دید «عقاب»، اسب حضرت علیاکبر(ع) روایت می شود.
«عقاب»، زندگی این حضرت را برای «لیلی بنت ابیمرّه»، مادر حضرت علیاکبر(ع) روایت میکند. لیلی بنت ابیمرّه که در حماسه عاشورا حضور نداشته و در بستر بیماری بوده است، داستان شهادت پسرش را از زبان اسب او که همواره همراهش بوده، میشنود.
داستان متشکل از ۱۰ مجلس است که در هر مجلس، عقاب با زبانی عاطفی و دلنشین، صحنهای از زندگی حضرت علیاکبر(ع) را روایت میکند و مجالس پایانی، به شهادت حضرتش در کربلا اختصاص دارد.
هر برش از زندگی حضرت که در مجالس دهگانه نمایانده میشود، در انتهای هر مجلس به گونهای به واقعه کربلا مربوط و منتسب میشود و بدین ترتیب، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ میکند.
محورهای روایت در مواجهه با مخاطب
مجلس اول چگونگی به ارث رسیدن عقاب به حضرت علیاکبر(ع) است و مجلس دوم ولادت ایشان را به تصویر میکشد. مجلس سوم روایت دوران جوانی آن حضرت است. زمانی که به عباس بن علی و علی بن الحسین پیشنهاد میشود که سپاه امام حسین(ع) را ترک کنند و به دشمنان حسین بپوندند. پس از روایت این پیشنهاد، عقاب مجلس چهارم که ادامه واقعه کربلا و قصه شب عاشورا است را تعریف میکند. حضرت علیاکبر(ع) در این شب سوار بر عقاب به همراه ۲۰ پیاده و ۳۰ سوار برای آوردن آب، خیمهها را ترک میکنند.
عقاب در مجلس پنجم کتاب پدر، عشق و پسر راوی رابطه عاشقانه امام حسین(ع) و حضرت علیاکبر(ع) است. عقاب علاقه تکرارنشدنی بین پدر و پسر را اینگونه بیان میکند: «گاهی احساس میکردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطه یک پدر و پسر نیست، رابطه یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است.»
مجلس ششم کتاب، روایت حضور حضرت علیاکبر(ع) در میدان جنگ در کربلاست. ایشان مقابل دشمن اینگونه شروع به رجزخوانی میکنند: «این منم، علی، فرزند حسین بن علی! سوگند به بیت الله که ماییم پرچمدار ولایت نبی. من با این شمشیر آخته به حمایت از پدرم ایستادهام. و آن چنان که شایسته یک جوان هاشمی قریشی است، جنگ میکنم.». پس از حضور علیاکبر در صحنه جنگ؛ عقاب داستان تشنگی و عطش ایشان را در مجلس هفتم برای لیلی بازگو میکند.
مجلس هشتم که یکی از تاثیرگذارترین فصلهای کتاب پدر، عشق و پسر است، روایت پیشروی حضرت علیاکبر(ع) به سمت دشمن و شهادت او به دست سپاه یزید است. شجاعی با قلم توانای خود توانسته این صحنه دردناک و تلخ که منتهی به شهادت حضرت علیاکبر(ع) میشود را به زباترین و در عین حال غمبارترین شکل ممکن به تصویر بکشد.
در مجلس نهم عقاب بیقراری امام حسین(ع) پس از شهادت حضرت علیاکبر(ع) را برای لیلی تعریف میکند. فصل آخر کتاب با عنوان مجلس دهم است که عقاب بیان میکند به زودی خواهد مرد و لیلی برای شنیدن لحظههای آخر عمر امام حسین(ع) باید به نزد امام سجاد(ع) برود.
حالا این دو میخواستند از هم دل بکنند...
برای آشنایی هر چه بیشتر با زبان، لحن، روایت و ساختار کتاب جذاب و خوشخوان پدر، عشق و پسر به قلم سیدمهدی شجاعی برشی از این اثر را مرور میکنیم:
یادت هست لیلا! یکی از این شبها را که گفتم: به گمانم امام، دل از علیاکبر(ع) نکنده بود.
به دیگران میگفت دل بکنید و رهایش کنید، اما هنوز خودش دل نکنده بود! اگر علیاکبر(ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت، اگر از علیاکبر(ع) به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند، همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود. پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟! نمیشود. و این بود که نمیشد. و... حالا این دو میخواستند از هم دل بکنند.
امام برای التیام خاطر علیاکبر(ع) جملهای گفت. جملهای که علیاکبر(ع) را به این دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد: بهزودی من نیز به شما میپیوندم. آبی بر آتش! انگار هر دو قدری آرام گرفتند.
گزارش و روایت از امین خرمی
انتهای پیام