نامه یک شهید به مادرش
کد خبر: 4114245
تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۱

نامه یک شهید به مادرش

همزمان با ولادت حضرت زهرا(س) و روز مادر، از نامه شهید فتحعلی رستمی به مادرش رونمایی شد. این نامه پس از عملیات کربلای ۴ نگاشته و مدت‌ها پس از شهادتش در داخل ساک لباس‌هایش یافت شد.

شهید فتحعلی رستمیبه گزارش ایکنا از همدان، همزمان با ولادت حضرت زهرا(س) و روز مادر، از نامه شهید فتحعلی رستمی به مادرش رونمایی شد. شهید رستمی این نامه را پس از شرکت در عملیات کربلای۴ نگاشته و مدتها پس از شهادتش در داخل ساک لباس‌هایش یافت شد. شهید فتحعلی رستمی پس از شرکت در سه مرحله از عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۲۹ دی‌ماه سال ۱۳۶۵ در پاکسازی نخلستان‌های دوعیجی عراق به آرزوی دیرینه خود رسید، متن نامه به این شرح است:

«بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم
نامه‌ای به مادر
سلام بر تو ای مادرم!
سلام بر تو ای چشمه پرفیض، سلام بر تو ای خورشید تابان. امیدوارم که سلامم را بپذیری. تو بزرگی، تو باشکوهی، هر چند که جثه‌ای نداری. چگونه بزرگی و صلابتت را بر لوح سفید دفترم بنگارم؟ چگونه شهامتت را شرح دهم؟ می‌دانم که نمی‌توانم. قلم در دستم می‌لرزد، افکارم به جایی بند نمی‌شود، زبانم الکن شده، چه بگویم در مدحت و چه بنویسم در وصفت.

ای مادر عزیز، کدامین سخن می‌تواند کمالات تو را بیان کند؟ کدامین نویسنده می‌تواند تو را درک کند و سپس در مدحت شعر و مقاله بنویسد؟

وقتی قاصد خوش‌خبر مژده آورد که پسرانت با هم مجروح شده‌اند، همه فکر می‌کردند که تو تحمل نداری، ولی تو صبر کردی و گفتی که من برای شهادت آن‌ها آماده بودم و گفتی که رضایم به رضای خدا و لبخند زدی. چه بگویمت؟ تو کوهی، تو اسوه صبری، صبر خدا در جام داری، تو شوری و صفا.

تو مادر برادرم «علی‌اکبر» هستی که زیباترین شعر حماسی را سرود و بر مناره عشق اذان خون خواند. تو مادر برادرم «علی‌اکبر» هستی که در زیر شکنجۀ جانیان وحشی همه رنج را تحمل کرد.

تو مادر برادرم هستی که سر داد تا سردار جماران سرافراز باشد، مؤید باشد. تو مادر برادرم هستی که اسماعیل شد. تو مادر برادرم هستی که تازه‌داماد بود، ولی قاسم شد، به میدان رفت و جان داد و به خیل پویندگان راه دوست شتافت. تو اکبر جوانت را به میدان فرستادی تا در کربلای ایران به ندای «هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی» حسین زمان لبیک گوید. او جان داد تا اسلام پاینده باشد، او رفت تا اسلام نرود.

مادرم وقتی نیمه‌های شب گریه‌هایت را می‌شنوم که با خواهرم هم‌ناله شده‌ای، وقتی که شب‌های جمعه بر سر مزار اکبر شهیدم اشک می‌ریزی، وقتی که لباس‌های رزم برادرم را بر تن من می‌کنی، وقتی وظیفه‌ات را ادا می‌کنی، وقتی که وصیت‌نامۀ برادرم را روی سینه می‌گذاری و گاه خسته از داغ هجرش به خواب می‌روی، از دل صبور تو انگشت حیرت به دهان می‌گیرم و درمی‌یابم که داغ فرزند بسیار سنگین است. با خود می‌اندیشم که روز محشر، حضرت زهرا سلام‌الله علیها بر تو لبخند می‌زند.

تو آنی که وقتی هم‌رزمان برادرم خبر شهادت او را آوردند، دست آن‌ها را بوسیدی و در جواب گفتی خوشا به سعادتش، گفتی که مگر خون او از خون علی‌اکبر حسین رنگین‌تر است؟

آری مادرم می‌رفتی که جنازۀ فرزندت را ببینی. سرش خونین بود و پاره‌پاره، انگشتانش قطع شده بودند. کوه‌ها اگر به جای تو بودند، از جا کنده می‌شدند و خرد می‌شدند، ولی تو او را بوسیدی. تو در کدامین مکتب درس آموختی که این‌گونه فرهنگ شهادت‌طلبی را به فرزندانت یاد دادی؟

ای مادر تو از کدامین دیاری؟ تو از دیار مادران دل‌شکستۀ صحرای کربلا و صدر اسلامی، تو از تبار زینبی مادرم چه بگویمت؟ گل از دیدنت پرپر می‌شود، آسمان می‌گرید، زمین می‌نالد، بلبلان نجوای شهادت می‌خوانند.

مادرم! تو عصارۀ صبر و ایمانی، پس می‌دانم اگر جنازۀ مرا هم برای تو بیاورند شکر می‌کنی، چرا که تو خود مرا را به میدان فرستادی. تو خود خواستی که امانت را به صاحبش بدهی. سلام بر تو باد ای مادرم! سلامم را بپذیر.
آبادان ۱۳۶۵/۱۰/۱۸ فرزند کوچکت، فتحعلی».

انتهای پیام
captcha