به گزارش ایکنا، نشست هفته پژوهش با عنوان «بحران علم در دوگانه علوم انسانی آکادمیک و عامهپسند» صبح امروز 20 آذرماه با حضور عادل پیغامی؛ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، سیدمحمدتقی چاوشی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، مهدی معینزاده؛ مدیر پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و محمدحسن نیلی؛ دبیر شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در این نشست چاوشی با موضوع «نقد به مثابه امکان پرسش از علوم انسانی» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
فلسفه دانشی است که به بنیاد امور توجه میکند. اگر به واژه بنیاد دقت کنید و بن و یاد را از هم جدا کنید بنیاد در نگاه اول یعنی تذکر به بن. فلسفه دانشی است که به چنین امری توجه دارد و متذکر بن و اساس میشود. من قبلا تصورم این بود با پرسش به سمت بن حرکت میکنیم ولی پرسش هم از بن برمیآید. فلسفه در واقع باید به نحو ماتقدم پیش از آنکه پرسش طرح شود با بن در نسبت باشد.
این نکته را هم عرض کنم که به هیچ عنوان کار تازهای در عبور از فضای متافیزیک رخ نخواهد داد و این را تاریخ فکر بشر از یونان به بعد برای انسان غربی ترسیم کرده است، انسان غربی که من و شما هم در همان فضا تنفس میکنیم. علم از متافیزیک زاییده شد و میشود. فضای متافیزیک فضایی است که ما در آن حضور داریم و سرزمینی است که در آن زندگی میکنیم و نفس میکشیم. به همین جهت بنده چنین خیال خامی در سر ندارم که راهی برای عبور از متافیزیک ابداع کنم. این از عهده من خارج است، چنانکه فلاسفه هم نتوانستند این کار را کنند. شما نمیتوانید کسی را نشان دهید که از فضای متافیزیک خارج شده باشد. فلسفه در زمان ما تنها کاری که میتواند بکند این است که ما را متذکر باشد. فکر نکنیم تذکر امر کوچکی است. تذکر از تفکر قابل انفکاک نیست. نمیتوانید تذکر را از تفکر جدا کنید. خصوصا اگر تذکر با دقت لحاظ شود.
اولین نکتهای که باید مطرح کنم این است که نقد نامی بود که کانت برای فلسفه خودش انتخاب کرد. با کانت بود که بحث نقادی وارد فلسفه شد. معنایی که کانت از نقد مد نظر دارد روی دیگر استعلام است. در این اندیشه نقد هم ناظر به معرفت و آگاهی است و میخواهد حیطه معرفت را معین کند و هم نقد بیشتر توجه دارد به آشفتگیها و انحرافاتی که در جامعه وجود دارد. شما جمع این دو را در مکتب فرانکفورت مشاهده میکنید.
نقد در فضای ما چگونه است؟ من دورهای نمیشناسم که نقد به چنین معنایی در کشور ما به کار رفته باشد. اصلا مگر ما جامعهشناسی داریم که نظر به آشفتگیها داشته باشد؟ نقد در فرهنگ ما به معنی کشف و آشکار کردن و آشکار شدن است. نقد را در برابر نسیه هم به کار میبریم. بر این اساس از نقد چیزی منظور است که هماینک روشن است و به همین منوال هماکنون میتواند آشکار شود. معادل نقد، سنجش از مصدر سنجیدن است. سنجیدن وزن چیزی را معین کردن است و وقتی چیزی را وزن کنید میزان ارزش آن را آشکار کردید. متن را با چه میزانی میتوان سنجید؟
پرسش از متن، پرسشی است که از متن میآید یعنی آنچه متن توانش را دارد و در پیوند با متن به ظهور میرسد. این متن است که به پرسش اجازه ظهور میدهد. ما نمیتوانیم هر پرسشی داشته باشیم، پرسش در سامانه متن، پرسش است.
انسان نه تنها اهل پی است و اهلیت بن را دارد که خود بن است. انسان تذکری است به بن ولی این تذکر تذکر چیزی یا کسی نیست. انسان است که انسان را یاد میکند و شما نمیتوانید از دایره انسان خارج شوید و هرچه بگویید در دایره انسانیت است.
روشی که ما میتوانیم در فلسفه مطرح کنیم گوش سپردن است که برآمده از یک امکان دیگری در انسان به نام گوش شدن است. تا گوشی نباشد پدیده هرچه بگوید ما نمیشنویم. پیشاپیش گوش مهم است تا ما صدا را بشنویم و اگر گوشی آماده شده باشد انسان برای همه امور آمادگی دارد. آمادگی برای هستی یعنی گوش شدن برای هستی. از این رو روش یا آنچه موجب آشکارگی بن است گوش دادن یا گوش شدن است. بنیاد و اساس گوش دادن امکان گوش شدن است که ما به نحو ماتقدم با آن نسبت داریم.
آیا ادب ما گوشی برای علوم انسانی دارد؟ معلوم است پاسخ منفی است. ما بر آستانه علوم انسانی مقام کردیم ولی گوشی نداریم تا سمت و سوی آن را تشخیص دهیم و بشنویم از کدام سو زمزمه آن میآید و از کدام سرچشمه میجوشد. بله، اگر از علوم انسانی اصطلاحی جدید در نظر دارید که دیگر جای بحث ندارد.
انتهای پیام