دوستی برای همه فصول زندگی
کد خبر: 4100343
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۴۰۱ - ۰۰:۲۵

دوستی برای همه فصول زندگی

حساب مهربانی‌اش مهر و آبان و آذر نمی‌شناسد؛ مهرش مدام است به همه فصول. مهر را طی کرده، به ماه پس از او رسیده و در انتهای کوچه آبان با مهربانی همچنان ناظر عابران خیابان زندگی است.

یار مدام مهربانبرخی مناسبت‌ها بی‌مناسبت، تقویم و نامگذاری روز، دهه و هفته، مبارکند. نیازشان به تقویم نیست که دمادم نیازمند بودنشان هستیم. یکی از این بی‌نیازهای دنیای ما «کتاب» است؛ همان که از قدیم تاکنون «یار مهربان» نامیده و خوانده شده است؛ همان که این مهربانی را به روزگاران ثابت کرده است و بسیاری اوقات نامهربان از کنارش گذر کرده‌ایم.

نگارنده این سطور نه نویسنده است نه شاعر نه ناشر، نه کتاب‌شناس و نه کتاب‌دار؛ نه واعظ پندآموز که آمده است بگوید چرا کتاب نمی‌خوانیم و باید بخوانیم و نباید نخوانیم و... او فقط یک کتاب‌دوست است که هم شیرینیِ همجواری‌اش را چشیده است و هم رنجِ بی‌توجهی به آن را حس کرده است. این سطور هم نه به رسم مألوف «یادداشت» است و نه «مقاله علمی و ادبی». در این مجال و به انگیزه پایان هفته کتاب، کوتاه سخنی درباره «بود و نبود کتاب در زندگی» می‌خوانیم؛ نه چیزی بیش و نه کم.

دوستی قدیمی

اولین دوست آدمیزاد پس از مادر و پدر و اعضای درجه یک خانواده است. همان که خیلی زود پس از فهم کلمات با ما «هم‌دست» می‌شود برای دانایی و آگاهی. هنوز پایمان به مدرسه به عنوان اولین نهاد اجتماعی و دومین نهاد فرهنگی - پس از خانه و خانواده باز نشده بود که دستانمان صورت پاکش را نوازش کرد. شاید آن روزها که لوح جانمان پاک‌تر از این روزها بود و هنوز حجمی اطلاعات بیهوده و بی‌اساس از عابران گاه و بی‌گاه ذهنمان نبودند، پاکی باطن آن را بیشتر حس می‌کردیم.

بسیار هیجان داشتیم تا هر روز چیزی بیشتر از روز پیش از آن دریابیم. دریافتمان از جان او عین خوشبختی بود. آن روزها خوشبختی به حقیقت نزدیک‌تر بود و برای داشتن طبیعی آن، دست و پای بی‌جهت نمی‌زدیم. مسیرمان روشن بود؛ «فهم در خدمت توسعه انسان». البته هنوز تعریف روشنی از هیچ کدامش نداشتیم، هر سه واژه غریب بودند؛ «فهم، خدمت، توسعه». بماند که این غربت همچنان برقرار است. ولی مهم آن بود؛ «می‌دانستیم که نمی‌دانیم» و این نادانی را به محضر آن مهربان دوست می‌بردیم تا کمی از عمق آن بکاهد.

دستش در دستمان بود و قد می‌کشیدیم. این واژه قدیمی «یار مهربان» از کودکی تا همین حالا همچنان از آن مفاهیم مگو و مپرس و حقیقی ذهن آدمیزاد بوده است. کتاب چگونه یاری است؟ چگونه یار است و مهربان؟ جمع این دو - یار و مهربان - جمع کاملی است که جوینده و یابنده آن سمت و سوی معرفت و سعادت را یافته است.

مهربانی و دوستی‌اش چند ویژگی اصلی و چندین ویژگی فرعی دارد. بی‌مزد، منت، بهانه و شرط می‌بخشد. وفادار است و وفاداری‌اش به بی‌وفایی ما بسته و وابسته نیست. همین که پایش به زندگی ما باز شد، بودنش را ضمانت می‌کند، مگر اینکه صاحب آن دوست در رفت و آمدهای ضرور و غیرضرور زندگی، سهم دومی به او ببخشد! ولی وفاداری او همواره است. از گرد و غبار ایام بر کنج عزلت؛ نه گله می‌کند و نه سخن اضافه. بی‌صدا با ما سخن و سخن‌ها می‌گوید. یار مهربان است؛ بی‌تکبر و بی‌مقدمه‌های مرسوم آدمیزای نیکی روا می‌کند. کارش به رسوم آدمیان - بده و بستانی نیست؛ فقط می‌بخشد. جان دارد و جان می‌بخشد. بخشش در ذات بی‌آلایش اوست. چه بسیار نادانی که نزدش، بی‌بهانه به دانایی رسیده است.

وقتِ خوش

دوستی او چند و چندین لایه دارد. وقت‌گذرانی با او جزء عمر محسوب نمی‌شود، از بس که خوش است. در کنارش چند برابر بیش می‌شویم. بیش می‌شویم از آگاهی‌های نداشته و کم می‌شویم از سخن کم‌مایه و اضافه. بیهوده نیست که هرچه بیشتر می‌خوانیم باور می‌کنیم کمتر می‌دانیم.

این یار سربه‌زیر با آن شکوه ازلی و ابدی‌اش همچنان می‌بخشد. حتی وقتی بودنش زینت کتابخانه ماست؛ او سربلند ایستاده و منتظر گفت‌وگوست. مهم نیست از تاریخ بگوید یا جغرافیا، حامل «اندیشه‌های سهروردی» باشد یا «راز گل سرخ» سهراب را به گوش من و تو برساند، اینها هست ولی همه ماجرا این نیست. همین که دست در دست می‌شویم؛ آدمی دیگر می‌شویم. راهمان به جهانی دیگر باز می‌شود. به دنیایِ آدم‌های دیگر نزدیک می‌شویم. وارد عالم انسانی می‌شویم و از تجربه‌ها، از علوم، از مهارت‌های انسان از گذشته تاکنون درس‌ها می‌آموزیم. در این مسیر کمی از زندگی با آن ابعاد منجمد و محصوری که هر از گاه دچارش می‌شویم، دور و دورتر می‌شویم. شاید این دوری و این دوری‌ها راهگشایی باشد برای ساخت راه‌های بهتر، برای آدمی بهتر شدن و در نهایت به سود زندگی بهتر.

کتاب بخوانیم یا نخوانیم!

این روزها که سخن و سخنرانی از کتاب و کتابخوانی نُقل مجالس شده است، هر کس به نوع و ابداعی حرف؛ «کتاب خوب است، چرا کتاب نمی‌خوانیم و چه بخوانیم و چه نخوانیم؟، حال صنعت نشر بد است، مسئولان حمایت کنند و...» می‌راند. سخنانی که در حد سخن برای سخنرانی هفته‌ای به نام وزین «کتاب» عالی است و پس از آن خاتمه می‌یابد تا سالی دیگر و حرف‌هایی دیگر!

اینکه حال صنعت نشر خوب نیست و خانواده بزرگ نشر روزهای خوبی را طی نمی‌کنند، از روز روشن‌تر است، اگر هم روشن نیست، خرج زیادی ندارد، کافیست یکی از عصرهای پاییزی خود را با یک عدد بلیط مترو به پایتخت کتاب تهران - انقلاب - برسانیم، از اولین کتاب‌فروشی بهای یکی از کتاب‌های چاپ سال جاری (در هر زمینه و رشته‌ای) را جویا شویم تا به فراوانی روشن شویم که حال و اوضاع نشر و کاغذ خوب نیست، با این همه اوضاع نشر در کشور محل بحث این نوشتار نیست و باید اهل فن، از نویسنده تا ناشر و مدیران فرهنگی درباره آن بگویند، بشنوند و در ادامه فکری به حال آن کنند.

زندگی با کتاب

به نظر می‌رسد در روزگاری که ماشینِ تکنولوژی هر نوع محتوایی را به هزار ضرب و زور و بدون قدرت انتخاب از مسیر شبکه‌های اجتماعی به گوش جهانیان می‌رساند و سرعت شتابنده زندگی در فضای مجازی، فرصت گزینشگری در فضای حقیقی برای صحت سخن و ناشر آن را از من و تو و ما گرفته است، وقت آن رسیده باشد با اعتماد دو چندان و احترام فراوان به صداقتِ دوستِ همواره «زیستن با کتاب» را انتخاب کنیم. در این زیست کمی بیشتر انتخاب‌گر باشیم و کمی بیشتر دقت کنیم، دقت در منبع سخن و منبع نشر آن سخن.

باور کنیم که او همچنان یار مهربان است و دوستی برای همه فصول زندگی.

معصومه صبور

انتهای پیام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
معلم
|
United States of America
|
۱۴۰۱/۰۸/۲۸ - ۱۴:۱۹
0
0
کیف کردم از این ادبیات
captcha