حضرت عباس (ع) در حادثه کربلا، سِمت پرچمداری سپاه حسین (ع ) و سقایی خیمههای اطفال و اهل بیت امام را بر عهده داشت و در رکاب برادر، غیر از تهیه آب، نگهبانی خیمهها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین(ع) نیر برعهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند.
عباس(ع) مظهر ایثار، وفاداری و گذشت بود. وقتی وارد فرات شد، با آنکه تشنه بود، اما بهخاطر تشنگی برادرش حسین(ع) آب نخورد. شهادت عباس، برای امام حسین(ع) بسیار ناگوار و شکننده بود. جمله پر سوز امام، وقتی که به بالین عباس رسید، این بود: الان انکسر ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدوی. که نشان از ناراحتی حضرت از شهادت ایشان دارد.
حضرت عباس(ع) مقام بلندی دارد. تعابیر بلندی که در زیارتنامه اوست، گویای همین مطلب است. در زیارت ناحیه مقدسه نیز امام زمان (ع) از شخصیت ایشان تجلیل نمود. امام سجاد(ع) فرمود: عمویم عباس حقیقتاً ایثار و جانبازی نمود و جانش را فدای برادر نمود تا آنجا که دستهایش قطع شد. همچنین امام صادق(ع) فرمود: شهادت میدهم که تو برای خدا و رسولش و برادرت خیر خواهی نمودی، پس تو چه نیکو برادر فداکار بودی.
روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعاست، آخرین روزی بود که امام حسین(ع) و یارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا، پیوند خورد و بدین جهت نزد مسلمانان و محبان اهل بیت (ع)، از اهمیت بالایی برخوردار است. در این روز مهم، چند رویداد سرنوشت از در سرزمین کربلا واقع شده که به آنها اشاره خواهیم کرد.
امام صادق (ع) پیرامون آغاز غربت حسین (ع) در روز تاسوعا فرمود: تاسوعا روزی است که امام حسین (ع) و اصحابش در کربلا محاصره شدند و راه گریز نداشتند، زیرا لشکر یزید اطراف آنها حلقه زده و پسر مرجانه و ابن سعد به واسطه سربازان بسیار و سپاهیان زیاد، خوشحال شدند و امام (ع) و اصحابش را بسیار ناتوان از جنگ تصور میکردند و یقین داشتند که یاوری برای حسین (ع) به جز اندکی مجاهد نیست و مردم عراق نمیتوانند او را به سمت خود ببرند، آنگاه امام صادق (ع) گریه کرد و فرمود: پدرم فدای تو باد ای مردی که به ناتوانی خوانده شدی و بییاور از حقوق اسلام دفاع نمودی!
شمر، نخستین شخصی بود که پس از سخنرانی ابن زیاد در مسجد جامع کوفه، برای جنگ با حسین بن علی (ع) اعلام آمادگی کرد و در راس 4000 نفر، روز چهارم محرم، وارد کربلا شد، اما برای جاسوسی و کارهای دیگر، بین کوفه و کربلا در رفت و آمد بود و هنگامیکه نامه آشتیجویانه عمرسعد به ابن زیاد رسید و او قبول کرد که با حسین بن علی (ع) صلح کند، شمر نظر او را عوض کرد و زمینه شهادت امام حسین (ع)درا فراهم ساخت.
هنگامیکه شمر با فرمان جنگ به کربلا آمد و نامه عبیداللَّه را برای عمر سعد قرائت کرد، او گفت: این کار به تو مربوط نیست، خداوند، روی تو را سیاه گرداند. من یقین دارم که تو با تملّق، نظر ابن زیاد را عوض کردی و او را از پذیرفتن پیشنهاد من، باز داشتی. تو کاری را که نزدیک به صلح بود، تباه ساخته، به فساد کشاندی! سوگند به خدا! حسین(ع) زیر بار ذلت نمیرود، او فرزند شجاع و نفوذناپذیر علی بن ابی طالب(ع ) است.
شمر گفت: این حرفها را رها کن. حالا بگو ببینم چه تصمیم میگیری؛ جنگ یا صلح؟ عمرسعد گفت: من آماده نبرد هستم، تو امیر پیادگان باش و من فرماندهی کل را در دست میگیرم. عمرسعد برای این که چهره مذهبی به خود گیرد و با نقاب تزویر و دینداری در برابر امام حسین (ع) حرکت کند، نماز عصر را به جای آورد و بعد از آن، بیدرنگ، فرمان حمله را صادر کرد و بعد 30 هزار لشکر، یکباره به سوی خیمهگاه حسینی روی آوردند و این در حالی بود که عمر سعد فریاد برمیآورد: ای سربازان خدا! سوار شوید و بر شما باد بهشت برین!
در شب نهم محرّم، دیداری بین امام حسین (ع) و عمر سعد صورت گرفت. در این دیدار، بر خلاف ملاقات قبلی که آنها با نارضایتی از همدیگر دور شدند، اینبار عمر سعد از سخنان امام حسین (ع)، متاثّر شد و به دنبال این دیدار، برای ابن زیاد نامهای نوشت و خواستار صلح با حسین (ع) شد. بر اثر آن نامه، ابن مرجانه منفعل شد و به حاضران گفت: این نامه حاکی است که نویسنده آن خیرخواه حکومت و دلسوز خویشاوندانش است، بنابراین، درخواست او را میپذیرم.
شمر که در مجلس حاضر بود، گفت: آیا چنین درخواستی را از حسین(ع) میپذیری که فعلاً گرفتار چنگال شماست؟ سوگند به خدا! اگر او از این محاصره آزاد شود و دست در دست شما نگذارد، او از شما قویتر خواهد شد. صلاح در این است که هماکنون از او و پیروانش بیعت بگیری و آنگاه میخواهی آزاد کن و میخواهی به کیفر برسان و این را بدان که حسین(ع) و ابن سعد، تمام شب را با هم ملاقات میکنند و با هم به گفتوگو میپردازند. ابن مرجانه، وسوسه شمر را پذیرفت و گفت: چه پیشنهاد خوبی دادی، من نیز با این پیشنهاد موافقم.
آنگاه نامهای بدین مضمون به عمر سعد نوشت: من تو را به کربلا نفرستادهام که از حسین(ع) شفاعت کنی و در پی سلامتی او تلاش نمایی. اینک یا از حسین(ع) و یاران او بیعت بگیر و یا با حمله بیدرنگ او را به قتل برسان و اعضایش را قطع کن و پس از کشتن، سینه و بدن او را با سم اسبها نرم کن.
ابن زیاد نامه را به شمر داد و به او چنین تاکید کرد: اگر عمر سعد آماده نبرد نباشد، سر او را از تن جدا کن و خود فرماندهی لشکر را به دست گیر. در این حال، شمر و (عبداللَّه بن ابی المحل بن حزام) که مادر حضرت ابوالفضل (ع) عمه او بود، از عبیداللَّه درخواست کردند که برای فرزندان (امّ البنین)، اماننامهای دهد و او نیز این درخواست را پذیرفت.
عبداللَّه بن ابی المحل اماننامه را توسط غلامش، (کُزمان)، به کربلا فرستاد و خواستار آزادی ابوالفضل، عبداللَّه، جعفر و عثمان شد. چون حضرت ابوالفضل (ع) و برادران وی، آن نامه را دیدند، اظهار داشتند: سلام ما را به داییمان برسان و بگو: ما نیازی به این اماننامه نداریم و امان خدا از امان ابن مرجانه بهتر است.
شمر، عصر روز تاسوعا به سراغ فرزندان ام البنین رفت و گفت: فرزندان خواهر من! کجایید؟ حضرت عباس (ع) به همراه برادران خود، بعد از ان که امام حسین (ع) ایشان را به جواب دادن به شمر توصیه کرد، گفتند: چه میگویی؟ شمر گفت: شما چهار برادر، در امان هستید و خود را به کشتن ندهید. آنان گفتند: خداوند تو و امانت را لعنت کند! اگر تو دایی ما بودی، حسین (ع) را در نظر می گرفتی! آیا سزاوار است ما برادران، در امان باشیم، اما فرزند پیامبر (ص) بدون امان؟
به همین دلیل، در مجالس و محافل مذهبی و عزاداری، روز تاسوعا را به ابوالفضل (ع) نسبت میدهند و از احوال و شخصیت آن سرور، سخن میگویند و بیان میکنند که تاسوعا، روز ابوالفضل (ع) است.
آری، تاسوعا به آن حضرت بیشتر ارتباط دارد، زیرا در آن روز حضرت ابوالفضل (ع) شهادت در عاشورا را بر زندگی ترجیح داد و از خود گذشت و اماننامه ابن مرجانه را رد کرد و آن را و صاحب آن را لعن و نفرین کرد، اما امان خدا را با افتخار و ایثار کسب کرد.
منبع:
hawzah.net
انتهای پیام