روزی مقارن مغرب به حرم رفتم، اتّفاق در مسجد هیچکس نبود، در حجراسماعیل رو به روی ناودان طلا، پشت به دست اندازی که هست (حطیم) دادم و فارغ البال مشغول مناجات شدم. تلقینات شیخ علی به دل من نچسبید، وظایفی بود انجام دادم، آنچه او گفت گفتم. حالی برای من حاصل نشد و مجال هم نبود، میبایست در ازدحام مراقب شانه بود که به طرف معیّن باشد یا نظر به کدام سمت بیندازم.
با خاطر جمع و توجّه این غزل خواجه را خواندم:
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
آبرو میرود ای ابرِ خطاپوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که درین بحرِ کرم غرق گناه آمدهایم
در این زمینه تضرّعی شد، حالی که میخواستیم دست داد، درخواست کردم ایران را به استقلال ببینم و ان شاءالله مستجاب است و من خود در این زمینه آنچه از دستم بر آمده است کردهام. دو بیت هم از عراقی یاد کردم:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی که درون خانه آیی
به زمین چو سجده بردم ز زمین ندا برآمد که مرا خواب کردی تو به سجده ریایی
سعدی گوید:
عذر تقصیر خدمت آوردم که ندارم به طاعت استهظار
عابدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار
منبع: سفرنامه مکه، مهدیقلی هدایت (مخبر السلطنه) ؛ بکوشش سیدمحمد دبیر سیاقی
انتهای پیام