به گزارش ایکنا؛ دو بخش از گفتوگوی تفصیلی به سیدجواد میری دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تیترهای «فلسفه در جهان ایرانی در خدمت شریعت است نه طلایهدار اندیشه» و «بدون نگاه فلسفی و صورتبندی عقلانی تحول بنیادین ممکن نیست» منتشر شد، در ادامه بخش سوم و پایانی این گفتوگو که در بردارنده نکاتی در زمینه اهمت تعقل کما هو تعقل و دلایل عدم تحقق این مسئله در جامعه امروز ایران و همچنین نحوه مواجهه با میراث فلسفه اسلامی مانند اسفار اربعه ملاصدرا است تقدیم میشود؛
ایکنا: با توجه به توضیحاتی که در زمینه تعقل و نقش آن در پیشرفت متذکر شدید میتوان اینگونه نتیجه گرفت که در پیشرفت تفکر مهم است نه فلسفه غرب و شرق درست است؟
اصلا بینید تفکر کما هو تفکر، غربی و شرقی ندارد، در اوج آن چیزی که میگوییم فلسفه اسلامی، اگر بگوییم فارابی، ابن سینا و ملاصدرا هستند، هیچ کدام از اینها نگفتند که نوع تفکرشان «فلسفه اسلامی و یا فلسفه شیعی» بوده است.
مثلا از حکمت عرشیه یا حکمت متعالیه استفاده کردهاند، یا مثلا سهروردی صحبت از فلسفه اسلامی نکرده بلکه حکمت خسروانی را مطرح کرده است، چه زمانی این مفهوم فلسفه اسلامی درست شد؟ وقتی مستشرقان آمدند و شرق را در کلیتش متعلق ذهن خودشان قرار دادند و گفتند فلسفه به معنای اعم کلمه، آن است که در یونان و در غرب بوده است، چون آنها نگاهشان جهان شمول است، اما اینها چون در مورد خدا حرف میزنند میگویند فلسفه اسلامی است و بعد این را درونی کردهایم و فکر میکنیم فلسفه اسلامی فقط فلسفهای متعلق به مسلمانان است و موضوعات اسلامی دارد و یک نگاه هویتی به فلسفه کردهایم.
درست است که فلسفه و تفکر در خانه زبان شکل میگیرد و هر زبانی تاثیر خودش را روی شیوه تفکر میگذارد، اما این که بگوییم فلسفه شرقی و غربی است، یعنی معلوم است که هنوز مفهوم تعقل کما هو تعلق را درک نکردهایم.
ایکنا: پس پیشرفتهایی که در حوزههای مختلف شکل میگیرد هم حاصل تعقل کما هو تعقل است؟
بله، شک نکنید، این جا است که باید نگاه جامعهشناسی داشته باشیم و این که چقدر این دستاوردها محلی است؛ یعنی برآمده از زیست جهان یک تمدن اروپایی است، چقدر از آن جهانی شده یعنی به دلیل قدرت نظامی و اقتصادی این شیوه زیست خودش را سیطره بدهد در جهان و چقدر از آن جهان شمول است، روی اینها میتوانیم بحث کنیم.
مثلا کسانی که میگویند این امر، امر سکولار است و این امر قدسی است، در اینجا این پرسش ایجاد میشود که چقدر این تمایز بین امر سکولار و قدسی برامده از آن امر جهان شمول است یا خیر؟ دین در قالب مسیحیت یک دستگاه مفهومی دارد و آن دستگاه مفهومی وقتی میخواهد عرصه متافیزیک را متمایز کند از مفاهیمی استفاده میکند به عنوان سکولار و روحانی، آیا این نوع تقسیمبندی اطلاق میکند و به صورت مطلق بر همه شیوههای دستگاههای دینی هم میتواند سوار شود یا خیر، آیا در اسلام و جهان بینی قرآنی وقتی میخواهید هستی را متمایز کنید میگویید سکولار و روحانی یا از دستگاه مفهومی دیگری استفاده میکنید.
در نگاه قرآنی نمیگوید سکولار و قرآنی، میگویید عالم غیب و شهادت، عالم شهادت یعنی عالم محسوس و عالم غیب؛ یعنی عالم فرا محسوس، ولی سکولار(secular) یا سکرید(sacred) این نیست و معنای محسوس و معقول را نمیدهد و بحث دیگری است.
ایکنا: جامعه امروز ما چه مسیری را برای رسیدن نقطهای که تعقل کما تعقل حاکم شود، باید طی کند؟
ایکنا: چرا این اتفاق در جامعه امروز ما به وجود نیامده، آیا فلاسفه ما این گونه نمیاندیشند و یا مشکل را باید در جای دیگری جستوجو کرد؟
چند علت میتواند داشته باشد، یکی این که تفکر فلسفی در ایران دچار نوعی اشعریگری شده است، مثلا بزرگترین فیلسوفان ما امروز به جای اینکه دین را متعلق ذهن خود قرار دهند و یا از منظر فلسفی به معنای عقلی دین و ساحاتی که مربوط به دین میشود، ذیل آن مفهوم سازی کنند، فلسفه را در خدمت نوعی از نگاه فقهی خودشان قرار دادهاند و این امری است که به صوت تاریخی شکل گرفته و نقدهای بنیادینی باید به آن وارد شود که بتواند فضا را تغییر دهد که اساسا تفکر فلسفی بتواند در یک فضای عمومی تنفس کند.
یک قسمت هم برمیگردد به شاکله سیاسی و وضعیت موجود ما و نظم فقاهتی که شکل گرفته و تلاش میکند به گونهای یک امر بیرونی را بر تفکر تحمیل کند و یک قسمت هم برمیگردد به وضع تاریخی ما؛ یعنی عدم توسعهیافتگی ما به یک گونهای در جهان امروز به یک پاشنه آشیلی تبدیل شده و مثلا دانشگاههای ما به جای این که عرصه تفکر و نوآوری باشند ذیل نگاه کارمندوارانه شکل گرفتهاند و بسیاری از دانشگاهیان، آکادمیسین به معنای واقعی کلمه نیستند و بسیاری از ما کارمند هستیم و همان طور که کارمند از ساعت هشت تا چهار بعد از ظهر مشغول است بسیاری از اساتید ما نیز این گونه هستند، اینها متفکر نیستند و روی مسائل فکر نمیکنند و اصطلاحا نان را به نرخ روز میخورند.
وقتی این طور شد، از درون این تفکر و اندیشه بیرون نمیآید، چند نفر را سراغ دارید که مانند شریعتی و مطهری باشند که فحش بخورند و آخرش هم کشته شوند؟ بسیار اندک هستند، باید دید با افرادی که مخالف اندیشه آنان هستیم، چه میکنیم، بالاخره آنها به گونهای دیگر میاندیشد، آیا به اینها مدال دادیم که شما اندیشیدید؟ فقها میگویند وقتی میخواهید احکام را استنباط کنید، نباید همه چیز را در یک مفهوم تنگ ببینیم، استنباط احکام یعنی فهمی که از امر دینی داریم وقتی درست باشد دو ثواب برای آن میدهند و اگر غلط باشد یک ثواب میدهند، اگر به این فکر سنتی هم پایبند باشیم به هر مخالف اندیشه ما، باید عرصه بدهیم.
کسی که فرضا تعداد زیادی کتاب مینویسد و سخنرانیهای متعدد دارد و یا در ترجمه کار میکند و زحمت میکشد باید به او ارج بنهیم و جامعه بفهمد که به اندیشیدن در این جامعه ارج میدهند، علما هم اگر به آن تفکر سنتی خود پایبند باشند، وقتی یک مخالف متفکر را دیدند به او ارج مینهند و جواب آن را به جای دادن فتوا و غیره بدهند از طریق نوشتن مقاله میدهند.
نباید فضای تفکر را امنیتی کنیم و باید بین فضای تفکر و نظامیگری تفکیک قائل شویم. این را اگر در قالب حکمروایی خودمان و در ارکان مختلف نهادینه کنیم شاید طی ۲۰ یا ۳۰ سال آینده به افقهایی برسیم، وگرنه ممکن است این تلاشی که یک روزی در انقلاب مشروطه شکل گرفته و به استبداد ختم شد، این انقلاب هم که ۴۰ سال روی آن زحمت کشیده شده نیز به یک حالت ناکارامد برسد.
ایکنا: امروزه میراثی از فلسفه اسلامی مانند اسفار اربعه ملاصدرا باقی مانده و تدریس میشود اما اینها در جامعه امروز ما چه کاراییهایی دارند؟
بنده متخصص ملاصدرا نیستم، متخصص فارابی و حکمت سینوی هم نیستم، اما یک نکتهای را میفهمم و آن را اینجا میگویم، آنها که خود را صدرایی و نوصدرایی میدانند، باید توجه کنند آن چیزی که امروز میتواند به درد ما بخورد و میتواند برای ما به عنوان انسان ایرانی در افق قرن بیست و یکم ما را به تکاپو وا بدارد نسبت ملاصدرا با امروز ما است، یعنی اگر فیلسوف ما در مورد صدرا صحبت کند نباید صدرا را در قالب دوران صفویهاش ببینید، باید ببیند پرسشهای انسان امروزی در قالب نظام صدرایی پاسخی دارد، نه فقط آن اموری که مربوط به عوالم لاهوتی و معنوی است، بلکه برای پرسشهایی که انسان امروز و فراتر از آن انسان معاصر دارد پاسخهای دارد یا خیر.
چرا هایدگر برای ایرانیها مهم میشود، اما ابن عربی برای آمریکاییها مهم نمیشود و یا برای عده قلیلی از آنها از اهمیت برخوردار میشود؛ یا به این دلیل است که ابن عربی پرسشهایی که نظام مفهومی خود را به آن معطوف کردهاند، پرسشهای لطیف و عرفانی و فرامحسوس است که بسیاری از مسائل امروز را در برنمیگیرد و ممکن است برای کسی که در آمریکا و اوج نظام سرمایهداری قرار گرفته و به حس معنوی نیاز پیدا میکند، ابن عربی مهمتر باشد.
اما برای انسان ایرانی امروز که در شرق زندگی میکند و با مسائل بسیار بنیادینی مانند هوا، آب و محیط زیست و مدیریت امر سیاسی و آموزش و پرورش و آشفتگی دانشگاهها و ... سروکار دارد و یک نفر باید اینها را ساماندهی کند، باید ببینیم که آیا ملاصدرا با اینها نسبتی دارد، که بسته به خوانش ما است، یعنی چگونه متن را مورد استنطاق قرار دهیم و فقط آن را باز تولید نکنیم. این یک قدرتی میخواهد که هم تسلط کافی روی متن و هم روی وضع موجود انسان ایرانی وجود داشته باشد.
انتهای پیام
گفتوگو از مرتضی اوحدی