به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) ششم جمادیالاول سالروز میلاد حضرت زینب کبری(س) است. به همین مناسبت، روایتی از کتاب «فرائد السمطین» نقل میشود:
ابوالفضلبن ابینصر حافظ میگوید در کتاب عیسیبن مریم عمانی خواندم که روزی از روزها امام رضا(ع) بر مأمون وارد شد، در حالیکه «زینب کذّابه» که ادعا میکرد دختر علیبن ابیطالب است و علی(ع) برای او دعا کرده که تا روز قیامت زنده بماند، نزد او بود.
مأمون به امام رضا(ع) گفت: «به خواهرت سلام کن» حضرت فرمود: «به خدا سوگند، او خواهر من نیست و علیبن ابیطالب پدر او نیست» زینب هم گفت: «به خدا سوگند، او برادر من نیست و علیبن ابیطالب پدر او نیست» مأمون گفت: «دلیل این سخن شما چیست؟» حضرت فرمود: «ما اهل بیت گوشتمان بر درندگان حرام است، او را پیش درندگان بینداز، اگر راست بگوید، درندگان از خوردن گوشتش خودداری میکنند» زینب گفت: «با این شیخ (امام رضا) آغاز کن» مأمون گفت: «سخن منصفانهای گفتی».
حضرت فرمود: «باشد» در این حال درِ جایگاه حیوانات وحشی را گشودند، آنان را مهیای غذا کردند و امام رضا (ع) به سوی آنها پایین رفت. هنگامی که چشم آنان به حضرت افتاد، همه دم تکان دادند و در برابر حضرت سرِ تعظیم فرود آوردند. حضرت میان آنها دو رکعت نماز خواند و از آنجا خارج شد. آنگاه مأمون به زینب دستور داد او پایین برود؛ اما امتناع کرد. از این رو، او را گرفتند، پیش آنها افکندند، آنها هم او را خوردند!
منبع: کتاب مستدرک عوالمالعلوم، محقق: آیتالله سید محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، انتشارات بنیاد بینالمللی فرهنگی هنری امام رضا