به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از قم، اهالی قرآن از هر کوی و برزنی که باشند، اهالی خانه مهربانی و امید و نورند و خانهشان نیز همیشه نورانی است؛ مردانی که چون شمع پرنور، میسوزند و دنیای تاریک و سیاه را برای اهل زمین نورانی میکنند.
یکی از این افراد، ذبیحالله ترکمن است که سالهای سال بر کرسی تدریس قرآن نشست و شاگردان خردپای بسیاری را استاد کرد؛ استادانی که هیچ گاه یاد استاد را از خاطر نخواهند برد.
وقتی قرار مصاحبه با او گذاشتیم با تواضع امتناع کرد اما وقتی سخن از لزوم ترویج قرآن و تقدیر از فعالان به میان آمد روی خوش نشان داد و ساعتی را با ما گذراند و در این یک ساعت، از سالهای کودکی و شاگردی گفت؛ از مادری گفت که زحمت به جان میخرید و عمرش را برای پاگیری این ساقه سبز هدیه میکرد.
گفت که روستازاده است و سنش با کسر از سال 1336، میشود حدود 56 سال؛ زاده روستایی از توابع ملایر است.
ترکمن گفت: من متولد یکی از روستاهای ملایر همدان هستم؛ ولی از دو سالگی به همراه خانواده در تهران و در محله ارباب مهدی (بین نظام آباد و دماوند) ساکن شدیم؛ در حال طی کردن سنین نوجوانی بودم که در سال 48 پدرم فوت کرد و از همان سال مادرم، مرد خانه شد و تربیت ما را به عهده گرفت.
تشویق مادری
وی میافزاید: آن سالها، تابستان به روستای خودمان میرفتیم؛ آنجا یک روحانی بود که کرسی تدریس قرآن داشت و با شیوه قدیمی روخوانی قرآن را در دو تابستان پیش ایشان یاد گرفتم؛ بعد از آن هم در محلهای که بودیم هر هفته جلسه قرآن بود؛ خدا بیامرز، مادرم هم در این زمینه خیلی تشویقم میکرد؛ در مسائل تربیتی من هم دقت و همت زیادی داشت؛ در روستا که بودیم برای تشویق بچههای کلاس قرآن و حضور مستمر در این کلاسها، میوه و جایزه میخرید؛ کلاس قرآن در آن زمان خیلی مهم بود و برای مردم هم اهمیت داشت و مادران هم اصرار داشتند که فرزندانشان با فرهنگ قرآن رشد کنند.
استاد ترکمن ادامه داد: در تهران هم جلسات هفتگی به صورت خانگی دایر میشد و من هم از همان دوره نوجوانی در آن شرکت میکردم؛ در کنار این کلاسها در دیگر برنامههای مسجد هم شرکت داشتم؛ در ماه رمضان که بزرگترها را میدیدم بدون خطا قرآن میخوانند من هم با آموزشهایی که دیده بودم، قرآن و ادعیه را بدون خطا میخواندم به همین خاطر بزرگترها هم تشویقم میکردند؛ آن موقع فعالیت بنده بیشتر در مسجد صاحبالزمان(عج) بود؛ در همان زمان در کلاسهای فرهنگی و قرآنی تابستانی هم شرکت میکردم و فعالیت چشمگیری در مسجد داشتیم و در سنین نوجوانی و جوانی، مسجدی بودیم.
ترکمن درباره انقلاب و پس از انقلاب هم میگوید: پس از انقلاب در جلساتی که تشکیل میشد شرکت میکردیم و فضای انقلابی هم به گسترش این فعالیتهای قرآنی کمک میکردند؛ یک روز در حالی که رادیو گوش میدادم، گوینده اعلام کرد که جلسه قرآنی با حضور استاد سیدمحسن موسوی بلده در خیابان ایران برگزار میشود؛ ایشان در این موقع جلسه قرآن بسیار خوبی داشت؛ در کل در آن دوران از استادانی چون محسن خدام حسینی و حاج علی اربابی و حاج احمد شریف بهرههای فراوانی بردم؛ پس از مدتی از استاد موسویبلده اجازه تدریس گرفتم و مشغول تدریس شدم؛ این تدریس از سال 61 آغاز شد و تا امروز نیز به حول و قوه الهی ادامه دارد.
استاد در حالی که یادآوری خاطرات گذشته اشکهایش را جاری کرده بود به بیان خاطرات دوران کودکی و نوجوانیاش پرداخت و گفت: دوران روستا را خیلی دوست داشتم چون فضای بسیار نورانی و صمیمی بود؛ حضور و تشویق بزرگترها در آن زمان برای حضور در کلاسها بسیار مهم و جالب بود؛ والدین بچهها از جمله مادر من خیلی بچهها را تشویق میکردند که گویی کاری مهمتر از این کار در دنیا وجود ندارد؛ رفتارشان با استاد و معلم قرآن نیز بسیار خوب بود؛ روحانی روستای ما پس از ابتلا به آب مروارید، نابینا شد؛ او کاتب قرآن نیز بود و به همین دلیل مردم احترام بسیار زیادی به ایشان میگذاشتند؛ خدا رحمت کند، اسمش شیخ حسینقلی لطیفی گنبدی، روحانی مقیم روستای ما بود.
این پیشکسوت قرآنی ادامه داد: در خانواده، ما پنج برادر و سه خواهر بودیم که من بچه آخر خانواده بودم؛ به همین خاطر مادرم خیلی علاقه داشت که من به جایی برسم و به همین دلیل پیگیری بسیاری برای تربیت من داشت؛ حتی پیگیری بسیاری در زمینه آموزشی نزد استاد موسوی داشت؛ ایشان علاقهمند و خودش هم اهل جلسات قرآن بود؛ در حالی که سواد هم نداشت؛ زمانی که تازه کار تدریس را شروع کردم، تجوید مقدماتی و فنون روش قرائت را درس میدادم؛ بعد در کلاسهای سازمان تبلیغات ماه رمضان تجوید مقدماتی و تدریس روانخوانی داشتم؛ در آن زمان سعی میکردم که با ترجمه نیز به مرور آیات بپردازیم؛ این روند استمرار داشت تا اینکه در سال 69 که به قم آمدم، همکاریام را با دارالقرآن قم آغاز کردم؛ البته در تهران در مسابقات شرکت نکردم ولی از طرف دارالقرآن به کشورهایی چون سودان و نیجر، پاکستان و سریلانکا اعزام شدم که در آنجا قرائت و تلاوت انجام دادیم.
تکیه بر کرسی تدریس
ترکمن میگوید: از سال 69 در دارالقرآن و دانشگاه علوم قرآنی که اوایل دهه 70 بود، شرکت کردم و بعد از آن دانشگاه علوم قرآنی میبد میرفتم و روانخوانی و تجوید تدریس میکردم؛ در دانشگاه آزاد اسلامی هم تدریس داشتم؛ در کنار همه این موارد یک جلسه قرآن نیز به شکل هفتگی در در محله چهل اختران قم هم دایر کردم که البته بعدها اهل محل و قرآنیهای محل این کلاسها را ادامه دادند. داوری در مسابقات مختلف از دیگر کارهایی بوده که در این سالها همیشه در حوزه قرآنی به آن اشتغال داشتم.
انس با قرآن؛ راز و رمز خوش زیستن
از او دربارهرمز این موفقیتها پرسیدیم؛ گفت: همه موفقیتها و آمیخته شدن زندگیام با قرآن که بزرگترین موفقیت زندگی من است، همگی لطف خدا بود و هر چه که در این باره از فضل خدا و آثارش در زندگیام بگویم بازهم کم است؛ مادر من بیسواد بود و پدری هم بالای سرم نداشتم ولی هرچه آمد همه از لطف خدا و دعای مادرم بود.
او ادامه میدهد: شغل من در دادگستری بود چون لیسانس حقوق قضایی داشتم و هم اینک هم در جایگاه معاونت اداری دادگستری کل استان قم مشغول فعالیت هستم ولی خوشبختانه همه مردم مرا با عنوان قرآنیام میشناسند تا اداری. شغلم سنخیت خاصی با قرآن نداشت ولی سعی کردم با قرآن مأنوس باشم و به همین خاطر خداوند هم لطف بسیاری به من داشت.
از کلاسهایش در قم هم پرسیدم و او مشتاقانه و مهربانانه گفت: من در آن سالهایی که به قم آمدم سعی کردم راهی که استادانم رفتند را طی کنم و هر چه دارم در اختیار جوانانی قرار دهم که با شور و عشق در این وادی قدم گذاشتند؛ در قم شاگردانی چون برادران معتمدی، مهدی فروغی، واحدی و... داشتم؛ اکثر قاریان برجسته جوان استان قم همگی از شاگردانم بودند که امیدوارم همگی آنها موفق باشند؛ کلاس قرآن من در قم پشت بیمارستان گلپایگانی، در مسجد گچپزی و روزهای شنبه بعد از نماز برگزار میشود؛ این کلاسها از سال 69 تا الان بدون وقفه برگزار شده است و صدها شاگرد که امروز برای خود استاد شدهاند در آن حضور یافتند و به جرأت میگویم که تنها جلسه قدیمی قرآن در قم است که تا الان استمرار داشته است.
معلمی قرآن افتخار من است
ترکمن ادامه میدهد: هیچ وقت در این سالها به دنبال پول نبودم و نمیخواستم این حوزه به این مسایل آلوده شود؛ معلمی قرآن بزرگترین افتخار زندگی همه استادان قرآن است و هیچ چیز دیگری جای آن را نمیگیرد.
در مورد استادان و الگوهای خود در قرآن هم ادامه میدهد: اوایل قرائت عبدالباسط و بعد عبدالعزیر حسان را دنبال میکردم چون از شیوه قرائت و فنون قرائتشان لذت میبردم؛ من هم سعی میکردم در آموزشها برای شروع کار یکی از این استادان را پیشنهاد کنم ولی سعی میکردم وقتی شاگردان قرآن میخوانند در کاغذی نقاط ضعف آنها را یادداشت کنم و در اختیارشان قرار دهم؛ البته باید بگویم که این نسل قرآنی مصر به پایان خود رسید و امثال آنها هنوز در مصر یافت نشده است؛ هر کسی هم آمده سعی کرده از آنها تقلید کند؛ شاید کار خدا بود که این همه استاد مسلم و بزرگ در یک مقطع تاریخی ظهور کنند؛ البته باید در زمینه صوت و لحن کار کرد و آموزشهای درستی داد ولی در ابتدا باید شنید و یاد گرفت که قاریان بزرگ چگونه قرآن میخواندند؛ من اعتقاد دارم که باید شیوه قرائت را به خوبی آموزش داد نه اینکه برای آموزش قرائت از موسیقیدانها استفاده شود.
الان خوشبختانه در ایران هم استادان بسیاری داریم که بسیار خوب هستند و از آن جمله میتوان به اساتیدی چون خدام حسینی و سعیدیان و.... اشاره کرد که واقعا اهل فن هستند و الگوی خوبی برای جوانترها به شمار میروند.
قاریان، هدف را فراموش نکنند
از او درباره آسیبهای این حوزه هم پرسیدیم که گفت: اولین آسیب آن است که فراموش کنیم چه کسی هستیم و لطف خدا را فراموش کنیم؛ همین فراموشی است که انسان را به سقوط میکشد؛ یکی از مواردی که قاریان جوان باید به آن توجه کنند آن است که تصور نکنند با چندبار دعوت به محافل کوچک و بزرگ و قرائت در این محافل و یا اعزام به خارج به پایان کار رسیدهاند؛ نباید از قرآن وسیلهای برای ارتقاء و پیشرفت اجتماعی بسازیم؛ باید خود را خادم قرآن بدانیم و بگذاریم که قرآن مسیر ما را مشخص کند؛ نباید فقط روی صدا و صوت و لحن قاریان کار کنیم؛ باید به آنها بیاموزیم که هر چه داریم از برکت قرآن است و مبادا روزی فراموش کنیم از کجا آمدهایم و باید به کجا برویم؛ چند اعزام به داخل و خارج نباید ما را به اشتباه بیندازد.
مصاحبه طولانی شده بود و دوست داشتم بیشتر از او بدانم و او را دوباره به فضای خانه و خانواده بردم و پرسیدم از فرزندانت برای ما بگو و او گفت: از فضل خدا یک پسر و دو دختر دارم؛ آنها همگی قرآنی هستند و در جلسات قرآن هم شرکت میکردند و مقامهایی هم کسب کردند؛ من هیچ وقت آنها را به حضور در مجامع قرآنی اجبار نکردم بلکه با جوی که در خانواده بود آنها خودشان به این سمت گرایش داشتند و به نظر من خانوادهها باید سعی کنند این فضا را بوجود بیاورند تا فرزندانشان بدون اینکه اجباری حس کنند قدم در این راه پربرکت بگذارند.
احساس نیاز به قرآن در مردم برانگیخته شود
وی در ادامه گفت: به نظر من والدین باید در این زمینه کار اساسی را انجام دهند؛ امروزه معلمان در مدارس به اندازه کافی نیستند و اگر هم باشند شاید بعضا در آن سطحی نباشند که واقعا نسل قاریان قوی را تربیت کنند؛ اهمیت باید به قرآن در مدارس بیش از اینها باشد، امروز والدین آنقدر که نگران درس ریاضی فرزندان خود هستند نگران کلاس درس قرآن خود نیستند؛ وقتی که فرزندانشان در ریاضی ضعف دارند سریعا بهترین معلم خصوصی را برای فرزندشان میگیرند ولی آیا چنین توجهی به قرآن دارند؟ البته این به آن معنا نیست که آنها دوست ندارند؛ خوشبختانه اکثر خانوادههای ما مذهبی هستند ولی این نیاز را حس نمیکنند و کار ما باید ایجاد این حس نیاز در میان خانوادهها باشد.