بانوان با ایفای نقش مهم و تأثیر بسزا در خانواده خود به عنوان همسر و مادر نقش مهمی در مدیریت خانواده دارند. زنان نیمی از جمعیت هر جامعه را تشکیل میدهند و در عین حال پرورشدهنده همه افراد جامعه هستند. بدین جهت تأمین سلامت روان مادران از اهمیت بسزایی برخوردار است.
ایکنا بنابر رسالت آموزشی خود و به منظور آشنایی بیشتر اعضای خانواده با وظایف خود در تأمین سلامت روان بانوان به سراغ دکتر سیما فردوسی رفته است. روانشناسی که بیش از 30 سال پای درد دل اعضای خانوادهها نشسته است. بسیاری از مادربزرگهای امروز، همان مادرانی هستند که پای برنامههای آموزشی تلویزیون نکات تعامل با کودکان را از زبان دکتر فردوسی آموختند و فرزندان آنان نیز امروز در قامت مادر همچنان از نکات آموزشی این کارشناس برجسته بهرهمند میشوند.
در ادامه نگاهی خواهیم داشت به نیازهای روانی یک مادر موفق؛ مادری که منشا اثر است و مدیریت بالندگی خود و خانواده را به بهترین نحو در اختیار دارد.
ایکنا - شما در حوزه روانشناسی خانواده بیش از سی سال سابقه فعالیت دارید؛ اما قبل از همه این موارد، یک مادر هستید، لطفاً خودتان را در قامت یک مادر معرفی بفرمایید.
من مادر دو فرزند دختر هستم که به تحصیل مشغول هستند. دختر بزرگم در رشته ویروسشناسی در مرحله پایانی دکتراست و پایاننامه دکتریاش را ارائه خواهد داد. دختر کوچکم نیز در مرحله انجام جراحی دامپزشکی است.
ایکنا - دانشی که در حوزه روانشناسی خانواده داشتید، چقدر به شما در مدیریت خانواده و تربیت فرزندان کمک کرد؟
مسلماً وقتی فردی دانشی دارد، سعی میکند، خودش نیز از آن استفاده کند. من نیز مانند بسیاری از افرادی که در حوزه روانشناسی آگاهی دارند و یا نسبت به این مسئله آگاهی پیدا کردند، تلاش کردم از این دانش استفاده کنم.
ایکنا - مسلماً این آگاهی کمک کرد تا در خانواده با مشکلات کمتری مواجه باشید. در این گفتوگو نیز درصدد هستیم به راهکارهای تأمین سلامت روان مادران بپردازیم. بفرمایید که چه عواملی در تحقق این مهم سهم دارند.
مادران محترم باید بدانند که وظایف اعضای خانواده باید طوری تقسیم شود که حس مسئولیتپذیری را در دیگران به وجود بیاورد. مادر مدیریت درون منزل را بر عهده دارد. یعنی وقتی خانواده تشکیل شد و پدر سرپرستی خانواده و مادر مدیریت آن را بر عهده گرفت که البته این بحث جهانی بوده و در همه جای دنیا هست و این نقشها به پدر و مادرها داده شده است، از این به بعد مادر باید مدیریت خود را مدبرانه انجام دهد و پدر هم نقش پدری خود را داشته باشد، ولی این دو باید در کنار هم از یک روحیه تعاون و همکاری برخوردار باشند. نه اینکه ما همه مسئولیتها، فشارها و تنشها را روی دوش مادر بگذاریم و بگوییم، چون مادر است، باید همه این کارها را انجام دهد، نه؛ مسلماً مادر هم در مادرگری خود نیاز به حمایت دارد.
این حمایت در وهله نخست باید از جانب همسر دریافت شود. یعنی آقایان باید بدانند که یک زن در خانواده نیاز دارد از حمایتهای عاطفی، معنوی و ... برخوردار باشد و چنانچه این حمایتها را دریافت کند، میتواند نقش مادری و همسری خود را بهتر انجام دهد و چنانچه این روحیه همکاری نباشد، او هم از کار زیاد خسته میشود و هم تحت فشار و تنشهای زیادی قرار میگیرد. به ویژه مادرانی که تعداد فرزندانشان بیش از یک نفر است. باید تمرکزمان را روی این مسئله بگذاریم که آقایان به همسرانشان کمک کنند. حتماً منظورم کمکهای فیزیکی نیست. کمکها میتواند فکری یا معنوی باشد و یا این کمکها از دید مشاورهای باشد، یعنی زن احساس تنهایی نکند، چراکه این احساس بسیار آزاردهنده است. زنان بیشماری در جامعه ما هستند که احساس میکنند در همه زمینهها تنها هستند و کسی به آنها کمک نمیکند. این کمکها باید ابتدا از جانب همسر باشد.
فرزندانمان را باید طوری تربیت کنیم که آنها هم احساس مسئولیت کنند. البته نمیگوییم که فرزندان جور پدرشان را بکشند، بلکه در حد توان خودشان با توجه به رده سنیشان حامی مادر باشند. از یک کودک، نوجوان و یا جوان انتظارهای متفاوتی داریم. آنها باید به مسئولیتهای خود در برابر مادر خانواده آگاه باشند. در اینجا به نقش آموزش و پرورش نیز باید اشاره کنم که واجب است این مهارتها را از همان دوران ابتدایی به کودکان آموزش دهند. اینکه وظایفشان در قبال مادر، پدر و خانواده چیست. مهارتهای زندگی را باید از کودکی آموزش ببینند و انجام دهند. در این صورت مادر در وضعیت بهتری قرار خواهد گرفت.
ایکنا - آقایان چگونه میتوانند به تأمین سلامت روان همسر خود کمک کنند؟
یک مرد باید ببیند که همسرش از چه حوزههایی دچار تنش است. آیا وظایف مادر زیاد است؟ آیا مسئولیت فرزندان بیش از حد به دوش مادر است؟ آیا بچهها در زمینههای مختلف تحصیل، سلامت، ارتباطات اجتماعی، ارتباط با دوستان و ... مشکل دارند و نیازمند کمک هستند. در این صورت پدر باید وقت بیشتری صرف فرزندان کرده و شناخت بیشتری راجع به فرزندانش داشته باشد تا به مادر کمک کند. پدر و مادر باید وقت بگذارند و مسائل را درون خانواده و با شور و مشورت حل کنند و به نظر واحدی برسند و به همدیگر کمک کنند. نه اینکه همدیگر را در پارهای از مسائل مقصر جلوه دهند یا اینکه خلاف جهت دیگری حرکت کنند. باید بدانند که اجزاء یک پیکره هستند و برای اینکه این زندگی بچرخد و جلو برود و باعث رشد و ترقی شود، باید در جهت ترقی جلو بروند تا بستر رشد هم برای والدین و هم فرزندان فراهم شود. اینها از مسائل مهمی است که خانمها و آقایان باید در نظر بگیرند. همچنین نیازسنجی کنند، یعنی آقا با همسر خود صحبت کند و مطلع شود که او در چه زمینههایی نیاز به کمک دارد و آنها را برآورده کند. متأسفانه هر وقت صحبت از آقایان میشود، فوراً کلمه خستگی هم یدک کشیده میشود که آقا کار میکند، خسته است. آقا از بیرون آمده، خسته است. آقا امرار معاش زندگی را به عهده دارد پس خسته است. ما قبول میکنیم که خسته است، اما بعد از رفع خستگی میتواند به همسرش کمک کند. من فکر میکنم خود آقایان هم نمیدانند که چقدر نقش مهمی در خانواده دارند و میتوانند اثرگذار باشند.
شاید هم این تقصیر جامعه بوده که چنین نقش مهمی را روشن، شفاف و برجسته نکرده است و همیشه گفته شده مادر تربیت فرزندان را به عهده دارد و مسائل خانواده به عهده مادر است و کمتر به این مسئله اشاره شده که پدر هم نقش خیلی مهمی در این زمینه دارد. چون این مسئله پررنگ نشده، آقایان هم خودشان بیخبرند که چقدر میتوانند تأثیرگذار بوده و نقش مهمی را به عهده داشته باشند. بنابراین باید این حمایتها در وهله اول از جانب همسران آنها باشد و سپس اجتماع و مسئولان هم خانمها را ببینند. خانمها باید دیده شوند، حرفهایشان شنیده شود و مشکلاتشان بیان شود و برای این مشکلات راهکارهایی به وجود بیاید تا آنها هم قدری احساس امنیت بیشتری در جامعه کنند.
ایکنا - فرزندانی که به سن نوجوانی و جوانی رسیدهاند چطور میتوانند به سلامت روان مادر کمک کنند؟
ما در برههای از زمان زندگی میکنیم که هم فاصله نسلی بین فرزندان و والدین وجود دارد و هم در برخی موارد شکاف نسلی وجود دارد. وقتی صحبت از فاصله نسلی میکنیم، منظور تفاوت سنی بین والدین و فرزندان است که معمولاً اگر زمان تولد والدین و فرزندانشان را درنظر بگیرید، بین ۳۰ تا ۳۵ سال است. هر ۳۰ سال یک نسل جدید داریم و این نسل جدید هم هنجارهای متفاوت و هم ارزشهای متفاوت دارند. ارزشها و هنجارها از دو منظر با همدیگر تفاوت دارند. ارزشها ماهیت ذهنی دارند، یعنی اینکه ما چگونه فکر میکنیم، چگونه میاندیشیم، نقطه نظر و رویکردمان نسبت به مسائل پیرامونمان چگونه است. هنجارها هم ماهیت عینی دارند، یعنی آنچه در محیطمان است و ما را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین والدین و فرزندان از این فاصله سنی و شکاف نسلی برخوردار هستند. اگر بگوییم والدین چگونه میتوانند به فرزندان خودشان آگاهی دهند که آنها هم مسئولیتی دارند و در خانواده باید این مسئولیتها را به عهده بگیرند و از طرفی در قبال پدر و مادر باید چه کارهایی انجام دهند، قدم اول این است که والدین باید این نسل را به خوبی بشناسند.
اگر ما نسل امروز را که بومیان دیجیتال نامیده میشوند و همان فرزندان دهه هشتاد و نود هستند را نشناسیم و فقط فکر کنیم آنها هم باید مثل ما فکر کنند و مثل ما بیندیشند و رفتار کنند و اشاره کنیم که در زمانهای گذشته ما چگونه با والدینمان بودیم و آنها هم باید این گونه باشند، این طرز تفکر محکوم به شکست است. ولی اگر ما این نسل را بشناسیم که چگونه فکر میکند و ساختار ذهنی و فکری و رویکردشان به محیط پیرامونشان چگونه است، بهتر میتوانیم آنها را بشناسیم و با آنها تعامل برقرار کنیم و یاد بدهیم که در قبال خانواده چه وظایفی به عهده دارند. اگر بخواهیم با نوجوان و جوان امروزی با حالت تحکم صحبت کنیم یا حالت سلطهگری داشته باشیم و یا بخواهیم با دستور و حکمفرمایی رفتار کنیم، جواب نمیگیریم. ولی اگر با شناخت بیشتر بدانیم او چگونه فکر میکند، از چه چیزهایی بدش میآید و از چه چیزهایی خوشش میآید، مشکلی نخواهیم داشت. این مسائل مربوط به نسل امروز است و مربوط به یکی، دو خانواده نیست، بحث جهانی است. یک جهان بسیار گسترده، نه اینکه فقط جوان ما چگونه فکر میکند. تقریباً جوان امروز در اینجا همانجور فکر میکند که یک جوان در سرزمین دیگر. به غیر از مسائلی که تفاوتهای فردی را ایجاد میکند، این تفاوت در نسل امروز وجود دارد. پس والدین باید با زبان نسل امروز با فرزندان خود صحبت کنند تا آنها را آگاه کنند که شما هم در قبال مادر خانواده مسئولیتهایی دارید.
حداقل اینکه بگویید، درست حرف بزنید و از واژههای خوب استفاده کنید. آنطور که با دوستت حرف میزنی و کلماتی که به کار میبری، برای مادرت نباید به کار ببری و باید احترام بگذاری. البته همه اینها دوطرفه است، والدین هم باید به فرزندان خود احترام بگذارند. باید به این نکته هم توجه کرد که اگر جوانی نبیند که پدر و مادر به هم احترام میگذارند، او هم احترام نخواهد گذاشت. والدین ما برای فرزندانشان الگو هستند. پس اگر میخواهیم نوجوان و جوان خوب حرف بزنند، والدین باید خوب حرف بزنند. اگر میخواهیم او احساس مسئولیت کند، والدین باید احساس مسئولیت کنند. اگر جلوی او مدام بگوییم که پدرت احساس مسئولیت ندارد، به ما رسیدگی نمیکند و مرا درنمییابد، عملکرد صحیحی نیست. والدین باید هم به نسل جدید مطابق با طرز فکر او آموزش دهند و هم الگوی خوبی برایش باشند تا فرزندان هم بدانند مادر و پدر احتیاج به حمایتهای فرزندان خود دارند.
ایکنا - یک مادر موفق برای اینکه بتواند نقش خود را به خوبی ایفا کند، باید دارای چه شاخصههایی باشد؟
مادر باید پشتیبان خوبی برای فرزندان خودش باشد. وقتی فرزند به مادر دلبستگی پیدا میکند و این دلبستگی یک پیوند عاطفی است، خود مادر باید فردی باشد که اضطراب نداشته باشد، منظورم این است که اضطراب مخرب نداشته باشد، وگرنه همه آدمها به هر حال در مقاطعی از زندگیشان اضطراب را تجربه میکنند. مادر باید بتواند تکیهگاه خوبی برای فرزندانش باشد و تشویش و نگرانی را به فرزندش انتقال ندهد، سعی کند صبورانه نیازهای جسمانی و روحی و روانی فرزندانش را از همان بدو تولد برطرف کند و سعی کند در دسترس فرزندانش باشد. این سه نکته باعث میشود نوع دلبستگی برای فرزند ایمن باشد. یعنی فرزند احساس کند مادری دارد که صبور است، اضطراب ندارد، تشویش و نگرانی را به او انتقال نمیدهد، ترسهای بیمورد ندارد. نیازهای او را به موقع برآورده میکند و سعی میکند تا حد امکان در دسترس فرزندانش باشد.
مادران اگر بخواهند به فرزندان خود به خوبی رسیدگی کنند، باید خودشان از سلامت کامل نسبی برخوردار باشند. نمیشود ما نیازهای خودمان را به طور کلی کنار بگذاریم و دچار کمبودهای فراوان باشیم و بخواهیم به فرزندان خود رسیدگی کنیم. از طرفی فرزندان نیاز به مادران سالم، خوشحال، بشاش، رضایتمند و توانمند دارند. آنها دوست دارند مادران خود را در بهترین شرایط ببینند. این خیلی مهم است. بسیاری از بچهها از اینکه مادران بیمار، نالان و ناراضی دارند رنج میبرند و حتی دوست ندارند چنین مادرانی را جلوی دوستانشان نشان دهند و یا به مدرسه بیایند و معلم و مدیر را ببینند. ما نباید باعث شرمساری فرزندانمان شویم. ما باید طوری باشیم که آنها راضی باشند و همانطور دیده شویم. این دیده شدن و رضایت فرزندان به ویژه برای فرزندان نسل جدید طوری است که مادر هم باید به نیازهای خودش یعنی سلامت روان، رفتار، جسم و ... رسیدگی کند. این طور نیست که خانمها از همه نیازهای خود بگذرند و فقط به نیازهای فرزندانشان توجه کنند.
یک فرد بیمار، ناراضی و افسرده چگونه میتواند به فرزندانش رسیدگی کند؟ پس مادران باید به این مسئله فکر کنند و از افراط و تفریط خودداری کنند. مادر باید همه چیز را در حالت تعادل به وجود بیاورد، محبت در حد تعادل، قانون و مقررات در حد تعادل، تشویق در حد تعادل و همه چیز در حد تعادل باشد. در عین حال که مهربان است، جدیت هم داشته باشد. حتی بچهها در مدرسه هم اگر معلمشان آدمی باشد که محبت نداشته باشد، ملایم نباشد و جدی هم نباشد، تحویلش نمیگیرند. اما معلمی که هم محبت دارد، هم مهربان است و در عین حال جدی است بیشتر تحویلش میگیرند. این فرمولی است که هم در مدرسه و هم در خانواده باید مورد توجه قرار گیرد.
مسئله منطقی بودن هم حائز اهمیت است. پاسخ سوال بچهها را باید با منطق در حد فهمشان داد. آنها سؤالات بیشماری از والدین خود دارند. ممکن است بچهها سؤالاتی که میکنند، منطقی نباشد، اما اقتضای سنشان است و جوابهایی که دریافت میکنند نباید بیمنطق باشد. اقتدار والدین یکی دیگر از شرایطی است که باید والدین داشته باشند. والدین باید صاحب استراتژی، روش، قانون و مقررات در خانواده باشند و خانواده باید براساس ارتباطاتی که محوریت گفتوگو دارد، بنا شود و قوانین و مقررات خانواده نباید زیر پا گذاشته شود. اما در همه این امور اخلاق خوش داشتن بیش از همه اهمیت دارد. یعنی پدر و مادر باید خوش اخلاق باشند. آدمهای بداخلاق، ترشرو، سلطهگر، وسواسی و خیلی سختگیر جواب نمیگیرند.
ایکنا - امروز با توجه به تغییر سبک زندگی و افزایش سن والدین، به تبع آن فاصله سنی فرزندان با والدینشان نیز افزایش یافته است. در این روزگار مادران برای اینکه بتوانند با فرزندان خود دوست باشند، باید از چه روشهای رفتاری استفاده کنند تا رابطه سالم بین خود و فرزندانشان داشته باشند؟
اولین قدم، مطالعه ویژگیهای این نسل است. از رسانهها استفاده کنند. اگر در مدرسه جلساتی گذاشته میشود، شرکت کنند. یعنی اولین قدم این است که فرزندمان را در این مرحله سنی بشناسیم. هر ۱۰ سال یک بار ذهنیتها تغییر میکند و رویکردها عوض میشود. چیزهای جدیدی به وجود میآید. مادر اگر اطلاعات کافی نداشته باشد، چگونه میتواند ادعا کند فرزندش را میشناسد و با او خوب رفتار میکند. طبق تحقیقات و مطالعات انجام شده این نسل خواستار تنوع و هیجان است، یعنی هیجانمدار است و تکرار را نمیپسندد. این موارد را اگر مادر بشناسد کاری نمیکند که موجب عصبانیت و ناراحتی شود. فقط از نسل خودم تعریف نمیکنم که ما چنین و چنان بودیم. آنها هم بگویند که نسل امروز مثل شما نیست. اتفاقاً مسئله بدتری هم پیش میآید و او احساس میکند نسل او را درک نمیکنیم. بنابراین خطر عدم درک والدین وجود دارد. اگر او خیلی با من فرق دارد، چطور میتواند مرا درک کند. اتفاقاً باید به سمتی برویم که این مفهوم را برای او ایجاد کنیم که اگرچه من در دوران گذشته خودم با الان شما متفاوت بودم، ولی الان شما را درک میکنم. با شناختی که پیدا کردم و مطالعه و تجربیاتی که دارم و با صحبت و گفتوگوهایی که با مادران دیگر داشتم، با اطلاعاتی که از رسانه روز به دست آوردم، باید این اطمینان خاطر را به جوانمان بدهیم که تو را درک میکنیم و در عمل هم این کار را انجام دهیم.
ایکنا - بخشی از مادران جامعه شاغل هستند. این مسئله باعث میشود مادران از لحاظ جسمی و روحی خسته باشند و با وجود ظرافتهای زنانه، بخشی از بار زندگی را به دوش بکشند. خانواده یک مادر شاغل از چه وظایفی برخوردار است؟
بار مسئولیت روی شانه خانمهای شاغل فوقالعاده زیاد است، یعنی هم باید وظایف مربوط به کار و هم وظایف مربوط به خانواده را داشته باشند و موضوع ایجاد تعادل بین کار و زندگی پیش میآید. وقتی میگوییم تعادل بین کار و زندگی، یک مبحث وسیعی است و فقط به این اشاره ندارد که چند ساعت در محل کار و چند ساعت در منزل هستید. به این اشاره میشود که بین کار و زندگی مدیریت کنید. خانمهای شاغل برای موفقیت باید این کار را بکنند و البته نیاز به کمک هم دارند. یک خانم شاغل وقتی از سر کار میآید، طبیعی است که خسته است و ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم به محض رسیدن به خانه به انجام کارهای خانه بپردازد. گرچه خانمها این کار را میکنند و ناچارند. همسران باید به آنها فرصت دهند و بخشی از کارها را به عهده گیرند. آقایان ناراحت نشوند که بیرون کار کردیم و حالا در خانه هم باید کار کنیم. زن و شوهر باید دست به دست هم دهند و یا اعضای خانواده انتظاراتشان را کم کنند. یعنی انتظار نداشته باشند که به همان سبکی که یک خانم غیرشاغل کار میکند، بانوان شاغل هم همان کارها را انجام دهند، گرچه بسیاری از خانمهای شاغل مدیریت مدبرانهتری از خانمهای غیرشاغل دارند. ما نمیخواهیم بگوییم همه خانمهای خانهدار این طور هستند، اما برخی افراد هستند که تا ساعت ۱۱ میخوابند و برخی از آنها نیز از ۶ صبح بیدار میشوند و برای فرزندان و همسر خود صبحانه آماده میکنند و بسیاری از کارهای شام شب را انجام میدهد. نظافت خانه و ... را انجام میدهد. خانهداری مانند هتلداری سخت است و یک خانم همه اینها را انجام میدهد. آقایان باید این موارد را ببینند و انتظاراتشان را کم و قدردانی و تشکر کنند.
خانم شاغل همه مسئولیتها را به عهده گرفته و همه را خوب انجام میدهد. آقای محترمی که میبیند غذایش آماده است و خانهاش تمیز است و هیچ کاری لنگ نمانده است، پس قدردانی و تشکر کند. این زبان قدردانی را باید قدری تقویت کنیم. فرهنگ تشکر و قدردانی فرهنگ قشنگی است. ایراد نگیریم. کمکهای جزئی حائز اهمیت است. حداقل یک نفر به خانم شاغل کمک کند، از ریخت و پاشهای اضافی پیشگیری کند.
مسئله دیگر یادآوری کردن به فرزندان است و پدر باید به آنها یادآوری کند که مادر خسته است و با تمام خستگیهایش تمام این کارها را انجام میدهد. پس بار اضافی برایش ایجاد نکنید. اینها چیزهای قشنگی است که به زندگی استحکام میدهد و آدمها را دلگرم میکند و احساس درک شدن به انسان دست میدهد. بچهها هم وقتی ببینند این دو نفر با هم و پشت هم هستند و از همدیگر حمایت میکنند، آنها هم به تبع این رفتار از والدین حمایت خواهند کرد. چنین حالتی باید در خانوادهها وجود داشته باشد.
ایکنا - برخی از بانوان شاغل دارای فرزند کوچک و حتی نوزاد هستند و وقتی بعد از ۶ یا 9 ماه مرخصی به محل کار خود برمیگردند، مجبورند از فرزند خردسال خود دور بمانند. بنابراین دچار یک نوع عذاب وجدان هستند که نتوانستم وظایف مادریام را انجام دهم. توصیه شما به مادران شاغل چیست؟
همسران این بانوان و فرزندانشان باید بپذیرند و به این مسئله ارج بگذارند که مادر من در جامعهای که زندگی میکند خدمات ارزندهای ارائه میدهد و حائز اهمیت، قدردانی و تشکر است. این خانمهای شاغل که احساس گناه میکنند، باید بدانند در رابطه با مسائل مادر و فرزندی کیفیت رابطه مهم است.
مادری که شاغل است و چند ساعت از فرزند خود دور مانده باید توجه داشته باشد که وقتی به خانه میآید با فرزند خود چگونه رفتار میکند. چگونه حرف میزند، چگونه نگاه میکند، نیازهای فرزندش را چگونه برطرف میکند. ارتباطشان را بر چه اساسی میگذارند؟ آیا وقتی به خانه آمد نیز میخواهد بگوید ساکت باش و حرف نزن، برو جلوی تلویزیون بنشین، من خستهام و میخواهم بخوابم. آیا این طور رفتار میکند یا نه، سعی میکند با اخلاق خوب رفتار کند. سخت است، اما عشق مادری باعث میشود مادران محترم در رسیدگی به فرزندانشان اولویت بدهند. جای هیچ نگرانی نیست. فرزندی که نزد مادربزرگ است، درک میکند که مادرم اگر صبح مرا پیش مادربزرگ میگذارد، بعدازظهر برمیگردد. یا اگر مرا در مهد میگذارد، بعدازظهر برمیگردد و مرا به خانه میبرد و کنار من است. خطر آنجاست که بچه ببیند جایی گذاشته شده و مادر رفته و دیگر برنگشته است. اشاره به مادرانی کنیم که اختلاف شدیدی با همسران خود دارند و یا خانه را ترک میکنند و یا غیبت طولانی دارند و برنمیگردند و یا طلاق گرفتهاند.
مادرانی که قهر میکنند و میروند و دوباره برمیگردند و وقتی بچه مادر را میبیند، چسبندگی شدیدی پیدا میکند، چون میترسد که دوباره رها شود. اما وضعیت مادران شاغل که سر کار میروند، متفاوت است. آنها سر کار میروند و سر ساعت مشخص برمیگردند و فرزندشان را در آغوش میگیرند و جبران میکنند و کیفیت رفتاری بسیار بالایی هم دارند و مشکلی هم به وجود نمیآید.
ایکنا - یعنی ملاک ما برای مادر خوب بودن، شاغل بودن یا نبودن نیست، بلکه کیفیت ارتباط مادر با فرزند است؟
بله، دقیقاً. این فرمول برای مادران خانهدار هم هست. خیلی از مادران خانهدار در خانه هستند اما رفتار مناسبی با فرزندان خود ندارند. خیلی از مادران خانهدار به قدری از رفتار فرزندشان عصبانی میشوند که آنها را کتک میزنند و یا سر آنها داد میزنند، آنها را میترسانند و برای آنها خوف و وحشت ایجاد میکنند. اینها را هم باید ببینیم. صرف شاغل بودن یا خانهدار بودن ملاک نیست، بلکه کیفیت رفتار و ارتباط با فرزند مهم است.
ایکنا - در پایان اگر توصیهای دارید بفرمایید.
از شما ممنونم و آرزوی سلامتی برای همه افراد جامعه به ویژه خانمهای شاغل دارم. انشاءالله روز به روز به سلامتی آنها افزوده شود و ما در کشور خودمان حتی یک مادر افسرده و بیمار که تنشهای عصبی بر او حاکم شده، نداشته باشیم.
گفتوگو از فاطمه بختیاری
انتهای پیام
همه سرگرم اراجیف شبکه های اجتماعی شدن