ایکنا ـ لطفا خودتان را معرفی کنید.
لیلا حیدری هستم و به مدت 15 سال است که در کسوت پرستاری به بیماران و مراجعهکنندگان به بیمارستان خدمترسانی میکنم. در تمام این مدت پرستار بیمارستان حضرت ولیعصر(عج) اراک بودم و در حال حاضر در بخش عفونی این بیمارستان مشغول به خدمت هستم.
ایکنا ـ چرا رشته پرستاری را انتخاب کردید؟
سالها قبل در زمان انتخاب رشته خودم و خانواده به ویژه پدرم بسیار علاقهمند بودند تا من در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهم، آن زمان اراک رشته پزشکی نداشت و برای تحصیل باید به شهری خارج از محل سکونت میرفتم و چون خانواده تمایلی به خروجم از شهر نداشتند پس از اعلام نتایج کنکور و پذیرفته شدن، رشته پرستاری را انتخاب کردم. شاید اوایل به دلیل شیفتهای سنگین و عدم هماهنگی با خانواده سخت بود، اما پس از گذر زمان علاقه بسیار در من ایجاد شد تا اینکه امروز با جان و دل خدمت میکنم و اگر بار دیگر بخواهم رشتهای را انتخاب کنم پرستاری انتخاب من است.
ایکنا ـ حضور در شیفتهای مکرر برای شما با داشتن سه فرزند سخت نیست؟
بخواهم بگویم سخت نیست، قطعاً سخنی ناباورانه است؛ چراکه با وجود سه فرزند این کار سختتر نیز میشود، اما وجود همسری همراه و مسئولیتپذیر و والدینی دلسوز و همدل سختی راه را برایم هموار کرد. این عزیزان سنگربان زندگی من بودند و تمام زندگی و موفقیتهایم را مدیون همراهانم هستم. والدینم اجازه ندادند حتی یک لحظه وجود فرزندانم باعث شود تا از کارم غفلت کنم. به واسطه داشتن خانوادهای همراه فرزندان من تصوری از مهدکودک ندارند. آنان از زندگی خود گذشتند تا من در کارم موفق باشم و با عشق به کارم ادامه دهم.
ایکنا ـ آیا در رشتههای قرآنی فعالیت دارید؟
به واسطه داشتن خانوادهای مذهبی سالها قبل در رشته حفظ قرآن وارد شدم و علاقه داشتم حافظ کل شوم. من و 3 خواهرم با یکدیگر حفظ را آغاز کردیم و آنان حافظ کل شدند و یکی از آنان تا جزء 16 پیش رفت، اما شرایط کار پرستاری به واسطه شیفتهای پیاپی بهگونهای بود که گاه فقط 5 ساعت در شبانهروز منزل بودم و به همین دلیل فرصتی برای پرداختن به حفظ نداشتم.
درست است که موفق به حفظ قرآن نشدم، اما بسیار علاقه دارم فرزندانم در مسیر الهی قدم بردارند تا بتوانند در آینده افراد تأثیرگذاری در جامعه باشند. آرزوی من برای فرزندانم این است که هیچگاه از مسیر قرآن مسیر دیگری را انتخاب نکرده و از قرآن جدا نشوند.
ایکنا ـ دوران کرونا چطور سپری شد؟
اسم کرونا که میآید تنم میلرزد. شب قبل اعلام درگیری هموطنانمان به این بیماری در کشور خواب خیلی بدی دیدم. پدرم جانباز شیمیایی است و ریههای ایشان به شدت حساس است. شبی خواب دیدم پدرم روی تخت خوابیده و به من میگویند نزدیکش نروید کرونا دارد، با احساس بسیار بدی از خواب پریدم. آن زمان ذهنیتی از کرونا نداشتم و فقط میدانستم چنین بیماری در چین شیوع دارد. فردای شبی که خواب دیدم پیامکی با این مضمون که بیمار کرونایی در بیمارستان بستری است با احتیاط و رعایت شیوهنامههای بهداشتی به بیمارستان وارد شوید از سوی دوستان برایم ارسال شد. با دیدن این خبر بسیار گریه کردم. طبیعی بود اولین بخش که درگیر بیماری شود بخش عفونی است و کادر درمان این بخش باید بیماران را تحت پوشش قرار میدادند. طبق دستور رئیس دانشگاه بخش عفونی بیمارستان حضرت ولیعصر(عج) با کادر فعالش به بیمارستان آیتالله خوانساری منتقل شد.
پس از آمدن به بیمارستان تمام وسایلم را جمع کرده و به منزل بازگشتم. قصد داشتم به دلیل بیماری پدرم از ادامه کار پرستاری صرفنظر کنم؛ چراکه جان پدرم از کادر برایم باارزشتر بود. پدرم به محض دیدن من گفت: دخترم چرا با وسایلت آمدی؟ گفتم ادامه نمیدهم؛ در پاسخ گفت: مگر دست خودت است که انصراف دهی. وقتی رئیس و همکارانت برای مداوای بیماران عازم محل خدمت هستند باید با آنها همراه باشی. یک سرباز هیچگاه فرمانده و محل خدمت خود را ترک نمیکند و باید همراه همکارانت باشی. همان روز پدرم ختم انعامی گرفت و از زیر قرآن رد شدم و خودشان مرا تا بیمارستان آیتالله خوانساری همراهی کردند و این چنین شد که تا پایان کرونا همچون سایر پرستاران به بیماران خدمت کردم. با وجود اینکه روزهای بسیار سختی بود، اما وقتی فکر میکنم پدرم هر روز برایم ختم انعام میخواند حس خوشایندی است که تمام وجودم را به وجد میآورد و میدانستم قرآن نگهدار ما است. سختی کار فقط نگرانی درگیر شدن خانوادهام بود و از کار در این بخش واهمهای نداشتم.
ایکنا ـ شیرینترین و تلخترین خاطرهای که دارید را برای مخاطبان بیان کنید.
عاشق کار پرستاریام، از اینکه بالای سر بیماران میروم و دستم را میگیرند و میگویند خدا خیرت دهد دخترم، گویا تمام وجودم پر از شور و نشاط میشود. بهترین هدیه من از بیماران دعای خیری است که در حقم میکنند و به وضوح اثرات آنان را در زندگی مشاهده میکنم. به نظرم پرستاران منتخبان خداوند هستند و برای انجام این کار باید انتخاب شد. بسیار خوشحالم از اینکه پرستارم.
تلخترین خاطرهام مربوط به روزهایی است که در اورژانس مشغول به خدمت بودم. قریب به 6 سال در این بخش مشغول خدمترسانی به بیماران بودم و تلخترین خاطرهام به حادثه روز عاشورای چند سال پیش زمان برخورد راننده تریلر با هیئت حضرت علیاصغر(ع) بازمیگردد. آن روز، روز بسیار تلخی بود.
ایکنا ـ نحوه برخوردتان با بیماران به چه شکل است؟
یادم هست سرپرستار اورژانس 15 سال قبل به من و دیگر پرستارانی که تازه وارد این حرفه شده بودند گفت: درسی میدهم در زندگی پرستاری یادتان باشد بالا سر هر تختی که رفتید گمان کنید که عزیزترین فرد زندگی خودتان است و با او به بهترین شیوه برخورد کنید و من این حرف را ملکه ذهنم قرار دادم و سعی کردم مطابق همین تفکر حرکت کنم. نمیدانم تا چه حد موفق بودم، اما تمام تلاش خود را به کار بستهام.
ایکنا ـ جامعه پرستاری با چه مشکلاتی درگیر هستند؟
کمبود نیرو یکی از مهمترین مشکلات کادر درمان است و گاه فشار وارده باعث میشود بداخلاقیهایی نیز شاهد باشیم. اگر بخشها نیروی کافی داشته باشند قطعاً پرستار با رویی گشاده، نشاط کافی و انرژی لازم در محل کار حاضر شده و کارش را دقیقتر انجام میدهد. گاهی پرستاران روزانه با 10 بیمار درگیر هستند. پرداختهای پرستاری اصلاح شود این کمبودها با دستور از سوی مرکز درست میشود.
انتهای پیام