نوشتن داستان درباره شخصیتهای مذهبی و تاریخی کار چندان سادهای نیست چراکه نویسنده ضمن وفاداری به مستندات تاریخی، مجبور به رعایت عناصر داستانی است و چنانکه از شواهد و قرائن برمیآید، نویسنده رمان مذهبی یا آئینی در هر دو گزاره تاریخ و تکنیکهای داستانی با محدودیتهایی روبهرو است.
با همه این احوال هستند نویسندههایی که پا در وادی رمان آئینی میگذارند و با وجود محدودیتهای مسیر دست به نگارش این قالب از داستان بلند میزنند که اتفاقاً در دهه اخیر بسیار هم پررنگ بوده است.
محمد قائمخانی، نویسنده و کارشناس گروه داستان انتشارات شهرستان ادب که رمان «صور سکوت» را با روایتی از نگاه یک فرد یهودی به زندگی پیامبر(ص) در کارنامه فرهنگی خود دارد در خبرگزاری ایکنا پاسخگوی برخی از سوالات ما در حوزه رمان آئینی بود که شرح آن را در ادامه میخوانیم.
ایکنا _ در گفتوگوهای متعدد با نویسندگان رمانهای آئینی، قریب بهاتفاق کمبود منابع و حضور و وجود خط قرمزهایی در خیالپردازی و توصیف شخصیت معصوم را جزو محدودیتهای مهم این حوزه میدانند؛ شما چقدر به این محدودیتها قائل هستید؟
واقعیت این است که موقع نوشتن بهصورت عموم، چنین محدودیتهایی خیلی کم هستند. درست است خطقرمزهایی هست اما در واقعیت خیلی دستوپا گیر نیستند؛ البته در برخی نهادها و مراکز که درکی از فضای هنر و ادبیات ندارند تنگنظریها و خطقرمزهای صوری و غیرواقعی وجود دارد که چالشهایی برای نویسنده چنین رمانی ایجاد میکنند و مقداری اینجا حساسیت بیشتر است اما به نظرم اصل چالش و محدودیت، اینها نیست؛ بلکه اگر نویسنده به آن چیزی برسد که جانمایه نگارش یک رمان آئینی است، میتواند از این مشکلات بر بیاید و خط قرمزهایی که واقعی نیست -و با تعریفهای خاص و تنگنظرانهای برخی جاها اعمال میشود- را دور بزند، یا پای متن بایستد و بتواند آن را منتشر کند.
ایکنا _ اگر این خطقرمزها چالش اصلی نیست، پس چالش مهم نویسنده در نگارش رمان آئینی چیست؟
قسمت عهده آن چالشهایی است که در خود دنیای هنر و ادبیات داریم؛ یعنی ادبیات داستانی ما به علت رشدی که در یک فضای خاص با نویسندههای خاص و جریانی که مسلط بر جریانها بوده، داشته است، چندان امکان نزدیک شدن به امر آئینی را به نویسنده نمیدهد.
درحقیقت ما خطوط قرمز نامرئی در خود ادبیات و هنر داریم که جرئت و جسارت نزدیک شدن به داستان آئینی را از نویسندهها میگیرد. اتفاقاً این فشار درونی بیشتر مانع میشود که نویسندهها عطای این حوزه را به لقایش ببخشند.
درواقع اگر چنین چیزی نگاشته شود، در خود فضای ادبی مورد اعتنا قرار نمیگیرد و از ابتدا به حاشیه میرود. کسانی که ادعا دارند که درک عمیقی از ادبیات دارند معمولاً وارد این فضا و حتی چالش و نقد آن نمیشوند؛ بنابراین به نظر من اینها خطقرمزهای واقعیتری برای نوشتن و نگارش رمان آیینی است.
هرچند خطقرمزهای بیرونی هم هست که برخی درست و بخشی ناشی از تنگنظری است، اما نویسندهای که بتواند از خط قرمزهای درونی فضای ادبیات بگذرد میتواند با آنها هماوردی کند.
ایکنا _ درمورد محدودیت کمبود منابع چطور؟
واقعیت این است که امروزه نویسندهها برای نگارش آثار ادبی خیلی به تحقیقات گسترده متوسل نمیشوند و خود این اکتفا کردن به دو سه منبع برای هر رمان، دیگر فضای اینکه منابع زیاد یا کم هستند را ایجاد نمیکند.
معمولاً در هر موضوعی حداقل دو یا سه منبع پیدا میشود، بنابراین اینجا بیشتر ایراد به خود نویسندهها است که برای نگارش متن آیینی و حتی متنهای بیرون این حوزه، تمهیدات لازم را ندارند. فقط نویسندههای آیینی هم نه؛ بلکه کلاً فضای اینطور شده که شتاب در نگارش و انتشار و فشار بازار، نویسندهها را به سمتی میبرد که به دو سه منبع اکتفا کنند و بالاخره دو سه منبع در هرجایی پیدا میشود.
ایکنا _ پس به نظر شما مشکل کمبود منابع برای نگارش رمان آئینی خیلی جدی نیست؟
میتوانیم بگوییم مشکل کمبود نگارش را خیلی حس نمیکنیم اما اگر کسی بخواهد واقعاً وارد جهانی شود که به آن موضوع میپردازد، کمبودها خیلی خود را نشان میدهد زیرا در اینجا نویسنده وارد دنیایی میشود که هرچقدر هم که مطالعه میکند، باز بسیاری از مسائل مبهم هستند. حتی خیلی مسائل هنوز پرداخته نشده و معلوم نیست به چه طریقی باید اطلاع جمع کرد و به سراغ موضوع رفت؛ بنابراین گفتوگو کردن -که یکی از مهمترین راههای وارد شدن نویسنده به فضای داستانی است. کار در این فضا سخت است؛ مگر اینکه از کودکی در فضایی بزرگ شده باشد که بتواند به سراغ آدمهای دستاول این حوزه برود. اگر این فضای شخصی را نداشته باشد، نزدیک شدن به پژوهشگران مهم و عمیق این حوزه خیلی سخت است و با این محدودیتهایی که در فضای ادبی ما هست که مراحل پیش از تولید و انتشار کتاب تقریباً مورد حمایت هیچ جای خاصی نیست، دسترسی به منابع، مخصوصاً در فضای نگارش رمان آئینی خیلی سخت است.
ایکنا _ فرمایش شما متین اما درمورد شخصیتهایی مانند حضرت معصومه(س)، حضرت خدیجه(س) و ... طبق گفته نویسندههای رمانهایی درباره این شخصیتها، فقط دو یا سه صفحه منبع موجود است، ضمن اینکه اضافه کردن شخصیت خیالی به داستان مورد نقد منفی واقع شدهاند؛ یعنی هم محدودیت منبع و هم خط قرمزها پر رنگ است.
بالاخره نویسنده موقع نوشتن چنین داستانی باید پوستش کلفت باشد اما نوشتن از موضوع و امر آیینی اگر بهاندازه آیین برای نویسنده مهم باشد، از همان اول باید تا حدی حواسش به این چیزها باشد و بداند چنین جایی دارد پای میگذارد.
درمورد خیال هم خیلی اینچنین نیست؛ حداقل در سنت ما، اگر نگوییم خیال محمل اصلی برای انتقال گفتمان دینی برای عموم بوده؛ حداقل یکی از پایههای اصلی است.
یکی از مهمترین بخش آیینی که تمام جامعه آیینی را متصل به تشیع میکند، محرم و صفر است که در برگزاری برخی مراسمات آن حتی ۲۰-۳۰ درصد هم با فضای ذهنی منطقی و معرفتی سروکار ندارید و قسمت عمده آن خیال است. یعنی فارغ از وجه سند و این قبیل مسائل، هم خیلی از روایتها و داستانها در چند قرن اخیر -مخصوصاً بعد از صفویه که خیال خیلی نقش ویژهای در ساختن گفتمان دینی ما دارد- ساخته شده و ریشههای کهن ندارد.
البته درست یا غلط بودن آن را باید بحث کرد و نمیگویم این اتفاق لزوماً درست است. اساتید حوزه علمیه و تاریخ و الهیات و کلام باید با نگاه نقادانه وارد شوند و اگر انحرافی هست را خیلی جدی نقد کنند تا به سمت آن درک اصیل از تشیع برویم.
واقعیت جامعه نشان میدهد که در چهار قرن اخیر -اگر به فضای تخصصی حوزه کار نداشته باشیم- خیال حداقل در گفتمانسازی عمومی و تشیع، نقش ویژه و حتی اصلی را داشته است. برای مثال اگر محمل بخش زیادی از تعزیه خیال است یا در عزاداریها اشعار آئینی آنقدر گسترده شده بود که شهید مطهری در حماسه حسینی سعی کرده آن را بپیراید و درختش را هرس کند. در واقع آنقدر شاخ و برگ این درخت زیاد است که باید مقداری از آن توسط علمایی که عمق کافی دارند، نقد و هرس شود.
از آنجا که این مصادیق در فضای سنتی است و وارد فضای نثر و ادبیات داستانی نشده، مقداری به خیالورزی عادت نداریم و میزان خیالی که در ادبیات داستانی حول معصومین(ع) میبینیم، کمتر از خیالورزیهایی است که بهطور سنتی درباره امام حسین(ع) بوده است.
ایکنا _ یعنی شما معتقدید امکان گسترش دامنه خیال در رمان آئینی وجود دارد؟
بله، حس میکنم خیال بیشتر از این باید قدرتمند شود و پروبال پیدا کند و درعینحال نسبتش با جریان علمی تاریخنگاری تشیع و با کلیت فضا و ارتباط با علمایی که البته روشن و بصیر هستند، روشن باشد؛ بنابراین به نظرم هنوز جای خیالورزی داریم و کسانی هم که معمولاً مقداری این حوزه را نقد میکنند یا خود ادبیات و هنر را نمیشناسند یا ادبیات هنر جدید را نمیشناسند.
یعنی همان فردی که پای روضه یا مداحی مینشیند که ۷۰ درصد آن عنصر خیال است، حس نمیکند اتفاق بدی افتاده اما اگر کتابی بخواند که سی درصد در آن خیال است، به غیرتش برمیخورد. بخشی از این نوع نگاه و برخود به این برمیگردد که خیالپردازی در داستان آئینی جدید است که باید با بخشی از آن کنار آمد و روشنگری کرد و بخشی را هم باید ایستادگی کرد و متوجه اهمیت ماجرا شد.
در مورد منابع هم مجددا تاکید میکنم که بیشتر از کمبود منبع با نگاههای غلطی که حول رمان در جامعه مخصوصاً در همان بخشهای نظارتی است، مواجهیم. سوال این است که اصلا چرا باید تثبیت شود که رمان نیاز به منبع دارد؟ اینکه شما احساس کنید باید مقتل را بخوانید، خب بروید مقتل بخوانید، اینکه نیازی به نگارش رمان ندارد. البته درباره عاشورا منابع کم نداریم، یعنی حداقل حداقل منابعی که در رابطه با عاشورا، بیشتر از منابعی است که مسیحیها درمورد حضرت مسیح(ع) دارند، بنابراین اینجا کمبود منابع نیست، بلکه نوعی از مواجهه با رمان است که اشتباه است و در نگاه کسانی که رمان را بررسی و نظارت و نقد میکنند، هنوز تصحیح نشده است.
ایکنا _ استفاده از شخصیتهایی فرعی و غیرمعصوم هم عصر و همراه معصوم(ع) بهعنوان راوی و شخص اول داستان، در دهه اخیر در نگارش رمانهای آئینی پررنگ بوده و طبق آمار استقبال بهتری نسبت به آثاری داشته که خود معصوم(ع) شخص اول داستان قرار گرفته است؛ این مسئله را چطور میبینید؟
تمرکز اصلی نویسنده در شخصیت در رمان و اساسا همه متونی که به درام مرتبط است، بر تحول شخصیت است و در درام شخصیت متحول میشود. اگر چنین چیزی را بپذیریم اتفاقاً شخصیتهای رمان آئینی باید بیشتر از همان شخصیتهای فرعی استفاده شود؛ زیرا نزدیک شدن به شخصیتهایی مانند معصومین(ع) به دلیل اینکه به راحتی وارد درام نمیشوند، سخت است و طبیعتاً اجازه ساختهشدن قصه را هم نمیدهند؛ اما حرکت کردن بر حاشیه کمک میکند که درام ساخته شود و پروبال بگیرد و مخاطب هم از آن قصه لذت ببرد.
خلاف شعر که هرچه به منبع اصلی و شخصیتها نزدیکتر باشید، ظرافتها و لطایف بیشتر منتقل میشود، در رمان هرچه بیشتر در حاشیه حرکت کنید به علت فضایی که برای پرورش شخصیت و تحولش در درام دارد، اتفاقاً قصه جذابتر میشود.
ایکنا _ یکی دیگر از معضلات پیش روی حوزه رمان آئینی معضل سفارشینویسی است که معمولا در نقد و بررسیهای این دست رمانها هم خیلی به آن اشاره نمیشود؛ شما چقدر این مسئله را آسیب میدانید؟
من با اصل سفارشینویسی به معنی کلی مشکلی ندارم. اگر درک و فضایی بهصورت عموم در نشر ما وجود داشت که امکان غور و عمیقشدن به نویسنده را میداد و فشار بازار آنها را به این سمت نمیبرد که در کمترین زمان ممکن اثر نگاشته شود، این مسئله خیلی هم بد نیست. اما اصولا در ذهن ناشر قبل از اینکه سراغ نویسنده برود، این است که فلان نویسنده کتاب را ۵ ساله تحویل میدهد. پس او را از گزینهها حذف میکنیم و سراغ ده نویسنده دیگری میرویم که به هر دلیلی میتوانند کار را ششماهه تحویل دهند. البته این به معنی این نیست که هرکسی کار را ششماهه تحویل داد حتما مشکلی دارد، بلکه به این معنی است که در نگارش کتاب سهلانگاری میشود.
از طرفی نسبت جهانبینی نویسنده و مسائل اساسیاش با متن رمان آیینی نیاز به استدلال ندارد. ما معتقدیم در هر متن ادبی و روایی که به هر موضوعی بپردازد، جهانبینی نویسنده بهشدت دخیل است و مضمونها کاملاً با اعتقادات نویسنده گرهخورده هستند. حال در رمانی که آئینی است و موضوع هم این است، خیلی طبیعی است که کاملاً پیوند داشته باشد. یعنی کسی که خودش در موضوعی غور کرده، سالها درگیر آن بوده، طرحش را نوشته و چکش زده است، تمهیدات بیشتری برای نگارش چنین اثری آماده میکند تا کسی که یا برای پول و شهرت و یا به خاطر خوشبینی نسبت به امر آئینی نوشته باشد.
یعنی اگر اصل این شود عدهای که دوست دارند درباره شخصیت یا واقعه آئینی بنویسند و این دوست داشتن، صرفا یک علاقه قلبی است، بدون اینکه متن دینی و ظرافتهای مواجهشدن با تاریخ اسلام را بدانند و بدون اینکه متن ادبی را بشناسند و بدانند ساختار متن ادبی چطور روی مخاطب اثر میگذارد، ناگهان با فاجعه مواجه میشوید و تلقیهایی از دین همهگیر میشود که به این راحتی نمیتوانید تغییرش دهید؛ بنابراین سفارشینویسی به این معنی خیلی خطرناک است، زیرا با اصل دین در ارتباط است.
البته این مسئله نباید محملی شود برای نگاههای تنگنظرانهای که قبلا اشاره کردیم، شود. یعنی کسی که نه ادبیاتی را میشناسد و نه غوری در متن دینی دارد ناگهان یقه نویسندهها را بگیرد که چه کسی به شما اجازه داده که بنویسید؟
پیشنهادی دارم و آن هم تعریف جوایز ادبی برای آثار آئینی است. در کل جهان مخصوصاً اروپا و امریکا جوایز ادبی بسیار متعدد و البته معتبر و گاه گرانی وجود دارد که با دغدغههای مشترک بین ادبیات و فضاهای دیگر بنیان گذاشته میشود. مانند جایزهای که در فضاهای تربیتی گذاشته میشود و به ادبیات نوجوان میپردازد و آموزشوپرورش در آن کشورها به این جوایز توجه دارد. ما اینهمه متن و رمان آیینی سالانه داریم که مخاطب جدی بالایی دارد. در کنار آن هستند افرادی که دغدغه دین و مشخصاً دغدغه تاریخ اسلام و سرگذشت معصومین(ع) را دارند و بهطور سنتی در هیئتها پول خرج میکنند؛ بنابراین شرایط بسیار آماده است تا تیمی که مسئله و دغدغه رمان آئینی دارند، یک جایزه معتبر در این حوزه راهاندازی کنند که چندوجهی هم باشد. یعنی اساتید حوزه دینشناسی و تاریخ اسلام و اساتید مسلم ادبیات داستانی جمع شوند و با پشتوانه مالی خوب، جایزههای آیینی را بنیان بگذارند.
البته قبلا هم جوایزی بوده که بخشی از آن صرفابرای رفع تکلیف یا حمایت بوده و آن اعتبار دینی و ادبی را ندارد که اگر اثری را انتخاب کرد بتواند جریانی درست کند. جای چنین جایزههایی خالی است که با همان سختگیری کامل دینی و ادبی، سراغ آثار بیایند و آنها را به مخاطب معرفی کنند. اعتبارشان باعث شود کمکم سره از ناسره مشخص شود و مورد توجه نویسندهها و ناشران باشد.
ایکنا _ یک بخش بسیار مهم و البته مغفول مانده در رمانهای آئینی که کمتر نویسندهای سراغ آن رفته، قصص قرآنی هستند که بعضا درباره شخصیت معصوم نیستند و امکان پردازش داستانی خوبی به نویسنده میدهند؛ به نظر شما این قصص چقدر جای کار دارند؟
همانطور که اشاره کردید، قصص قرآن بخش زیادی از درام جدید را دارد و در قرآن خیلی شخصیتپردازی داریم. درواقع خلاف کسانی که میگویند ایجاز قرآن اجازه نداده خدا وارد قصهگویی و شخصیتپردازی شود، اتفاقا قرآن به قصهها و شخصیتهای زیادی پرداخته است.
البته اگر منظور از شخصیتپردازی چیزی است که در ادبیات داستانی و نمایشنامه میبینیم، این اتفاق در قرآن نمیافتد و قرآن هم کتاب قصه نیست؛ اما اتفاقاً در همان حد ایجازش به همان اندازه که لازم بوده، ظرایف شخصیتپردازی و پردازش درام در قصص قرآن زیاد است.
دلیل اصلی اینکه چرا نویسندهها کمتر سراغ قصص قرآنی میرویم، شاید این است که نویسندههای ما چندان انسی با قرآن ندارند. این یک مسئله جدی است و طبیعتاً چندان هم بازتابی در آثارشان ندارد. بخشی از آن هم موانعی است که ابتدای بحث اشاره شد که نویسندهها را بیرغبت میکند که این سمت نروند و به سراغ حوزههای کمدردسرتری بروند.
از طرفی قرآن یک ویژگی دارد که در رمان تاریخ اسلام آنقدر نیست یا کمتر است، آن هم اینکه قصص قرآن را نمیشود از کل قرآن جدا کرد. برای مثال وقتی وارد جریان حضرت آسیه، همسر فرعون میشوید، با آیهای مواجه میشوید که حضرت آسیه و حضرت مریم را بهعنوان انسان باایمان مثال میزند؛ اینجا باید بدانید وقتی خداوند فردی را بهعنوان نمونه ایمان، مثال میزند، باید متوجه شوید قرآن دقیقا چه میگوید؛ زیرا یک مثال با متن علمی نیست که شما چیزی را بگویید و مثالی هم بزنید. وقتی اینجا خدا میگوید مَثَل انسان باایمان، همسر فرعون است، یعنی اینکه آن مثال موضوعیت دارد و وارد مسئله تمثیل در روایت میشوید.
از طرفی وقتی وارد مسئله آسیه میشوید باید مصر را هم که جایگاه مهمی بهعنوان زمینه روایت قرآنی است را بشناسید. در قرآن وقتی وارد موضوع مصر میشوید مسئله بتپرستی و خیلی مسائل دیگر وسط میآید؛ بنابراین باید با کل قرآن درگیر شوید تا رمانی درمورد حضرت آسیه بنویسید. همین مسئله نوشتن از قصص قرآنی را نسبت به تاریخ اسلام سختتر میکند.
ایکنا _ اما در مقابل اگر چنین اثری تولید شود، بسیار درخشان و قابل اعتنا خواهد بود و شاید به اندازه چند رمان آئینی کارکرد داشته باشد.
بله؛ همانقدر که خود قرآن خورشیدی در متون دینی است، اگر نویسندهای هم بتواند وارد یک قصه و متنی شود که هم از متن و قصص قرآنی است، اتفاق عظیمی رخ خواهد داد؛ اما لوازمی دارد و انس همیشگی با قرآن و پژوهش بهصورت مستمر از منابع و تفاسیر و بعد گفتوگوی مفصل با اهل تخصص را میطلبد. یعنی موضوعی است که نویسنده باید تمام وقت سراغ آن برود و به توفیق حضرت حق حتماً نتیجه ویژهای خواهد داشت.
گفتوگو از مطهره میرشکاری
انتهای پیام