قصه‌ای افسون‌آمیز در فضایی بومی
کد خبر: 4099248
تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۸
روی میز مطالعه/ اوراد نیمروز

قصه‌ای افسون‌آمیز در فضایی بومی

«اوراد نیمروز» به قلم منصور علیمرادی ماجرای سفری شگفت‌انگیز و تاریخی به دل کویر است که مخاطب می‌تواند در آن فضای بومی را لمس کند.

معرفی کتاب اوراد نیمروز

به گزارش ایکنا، همواره مهم‌ترین و سخت‌ترین گام در شروع هر کاری، گام اول است و هر چقدر در نخستین قدم تجربه موفقتر و شیرینتری داشته باشیم، ادامه کار آسان‌تر خواهد بود.

«اوراد نیمروز» رمانی متفاوت از منصور علیمرادی، که در بخش داستان بلند و رمان، سیزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل‌احمد به‌ عنوان شایسته تقدیر اعلام شد، یکی از رمان‌های خوشخوانی است که تا امروز مخاطب خوبی را به خود جذب کرده است.

«اوراد نیمروز» که در جشنواره ادبی مهم حائز رتبه شده، علاوه‌ بر اینکه یک اثر درخشان در سبک قصه‌نویسی است، علاقه سرشار نویسنده به فضای بومی و فرهنگ شفاهی مردم جنوب ایران را به‌خوبی نشان می‌دهد و مخاطب را با پای چشم و دل به کویر و قصه‌هایش می‌کشاند.

علیمرادی که پیش از شروع «اوراد نیمروز» سفرهای متعددی به کویر داشته؛ برای نگارش این کتاب چندین سفر به کویر داشته و برای مثال سفری را از خراسان آغاز کرده، به سمت بیرجند و زابل رفته و در نهایت به بلوچستان و بعد از آن به بم ختم شده و به قول خود او  هر روز سر از منطقه‌ای کویری درمی‌آورده است.

همین سفرها و دست پر نویسنده از کویر باعث شده آن بخش از «اوراد نیمروز» که به سفر شخصیت اصلی داستان به کویر برمی‌گردد، قصه‌ای افسون‌آمیز دست دهد که خواننده را با خود به دل این کویر شگفت انگیز می‌برد و تجربه‌ای برای او رقم می‌زند که گویی خود در آن سفر حضور داشته و اعجاز کویر لوت را از نزدیک لمس کرده است.

در «اوراد نیمروز» شخصیتی به نام بهمن محسنی، دارای دکترای تاریخ و ساکن تهران است که می‌خواهد رساله خود را درباره صفاریان بنویسد. او به یکباره همه چیز را ول می‌کند و به دل کویر می‌زند، به کویر لوت می‌رود و آنجا در کویر سرگردان می‌شود.

بهمن به دنبال روستایی به نام «ملک‌محمد» می‌گردد اما هرچه بیشتر می‌گردد کمتر به نتیجه می‌رسد و از هر کسی سراغ آن را می‌گیرد می‌گویند چنین روستایی وجود خارجی ندارد. در نهایت و بعد از کلی تلاش بهمن به روستایی می‌رسد که در آن سه خانوار زندگی می‌کنند و از هزار سال پیش تا به امروز هیچ ارتباطی با جهان ندارند و ارتباطشان کاملا قطع است.

درواقع « ملک‌محمد» یک وادی اسطوره‌ای است که نویسنده در «اوراد نیمروز» این مکان را به عنوان نماینده کیفیت فرهنگی حاشیه جنوب انتخاب کرده است.

از آنجا که منصور علیمرادی علاوه بر داستان‌نویسی پژوهشگر فرهنگ عامه و یکی از حوزه‌های اصلی کار او، ثبت فرهنگ شفاهی است، حاصل تمامی این تاملات و جستارنویسی‌ها در تلفیق با تعلق خاطر نویسنده به کویر و مردمان حاشیه‌نشین آن، کتابی است که با عنوان «اوراد نیمروز» پیش روی مخاطب قرار گرفته است.

از نقاط پررنگ نثر نویسنده در «اوراد نیمروز» توصیفات دقیق و رسا از فضا و روایت است.

«دهانش باز مانده بود، پلک نمی‌زد، جادو شده بود. ناگهان متوجه جنبشی شد بر گرده‌ تپه‌ شنی. لایه‌ای از شن سرریز کرد و خطی در کمر تپه افتاد. ماری بزرگ، که حدود چهار گز درازا داشت در حالی که سرش را راستاراست بالا گرفته بود و با زخمه‌های ساز به چپ و راست تکان می‌داد، در سینه‌ شن پیچ می‌خورد و بالا می‌رفت.»

همچنین نویسنده در «اوراد نیمروز» تجربه جدیدی به دست می‌دهد و با تصویری یکسان بارها و بارها توصیفی بدیع ارائه می‌کند که هربار می‌تواند حسی نو در خواننده ایجاد کند.

به‌عنوان مثال نویسنده در توصیف طلوع و غروب خورشید به‌عنوان  پدیده‌ی تکراری هر روزه بارها سخن گفته، بدون آنکه تکراری در توصیفش اتفاق بیفتد.

«از خواب غروب‌گاهی که بیدار شد، نیمی از سکه‌ی مسین خورشید در قلک کلوت ته کویر گیر کرده بود. گستره‌ی بی‌مرز دشت ابهتی محزون داشت. دسته‌ای از انوار طلایی روی دریاچه بازی می‌کردند و رنگ خاک در دوردست‌ها به سرخی می‌زد. سایه‌ی ماهور روی آب دراز می‌شد و خورشید سرخ، وقاری داشت.»

«آفتاب پشت کوه خواجه ملک محمد گیر کرده بود. تیغه‌های طلایی نور از نوک کوه قله بیرون زده بود. ستاره‌ای کم‌جان از قافله‌ی ستارگان شب پیش در سینه‌ چپ آسمان جا مانده بود. بوی خنک یونجه با باد از دره می‌آمد.»

«اوراد نیمروز» نوشته منصور علیمرادی در 224 صفحه توسط نشر نیماژ چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

انتهای پیام
captcha