به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «فعالیت ناهماهنگ حوزههای روانشناسی و مشاوره غربی و اسلامی: علل و موانع رفع» امروز دوشنبه 10 مردادماه از سوی دانشگاه تهران برگزار شد.
محمدحسن آسایش، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در این نشست به سخنرانی پرداخت که متن سخنان وی در ادامه میآید؛
وقتی درباره علمی صحبت میکنیم باید ببینیم تعریف، موضوع، هدف و ابعاد، ساحتهای آن علم و کاربردش چیست و اگر در مورد انسان صحبت میکنیم باید روشن کنیم منظورمان انسان نرمال است یا افسرده؟ در نظریات علمی با تحقیقات سر و کار داریم و قرار است اگر صحبتی ارائه میشود مبتنی بر شواهد و پژوهش باشد. بنده نیز با تحقیقات در این حوزه آشنا هستم. ممکن است تحقیقاتی بگوید افرادی که دیندار هستند بهداشت روان بالاتری دارند اما این بهداشت روان در کدام دسته از افراد سنجش میشود؟
افراد دیندار لزوما از نظر روانی در سلامت هستند؟
گاهی در جامعه، جمعیتی را مورد تحقیق قرار میدهیم. اگر افرادی که در این پژوهشها شرکت میکنند خودشکوفا باشد و در وضعیت روانی مطلوبی باشند به احتمال زیاد نگرش آنها به ایمان، یک نگاه مثبت است و از ارزشها و مذهب خودشان دفاع میکنند. برای مثال در جامعه اسلامی افرادی داریم که از دین و مذهب به عنوان پشتوانه سلامتِ روان دفاع میکنند. حال سؤال این است که چرا فلاسفهای که از روانشناسی یا مباحث علم النفس در اسلام یا فلاسفهای که در غرب در مورد روح صحبت میکنند هر کدام ادله و دفاعیات خاص خود را دارند؟ نکات ظریفی را میتوان در این مورد مشاهده کرد. ما ممکن است بتوانیم رابطه بسیاری از متغیرها را کشف کنیم؛ از جمله رابطه بین ایرانی بودن و لائیک بودن یا مسیحی بودن، رابطه بین آمریکایی بودن و مسیحی بودن، ایرانی بودن و مسیحی بودن و ... است.
واقعیت این است که در جامعه دیندار و مسلمان، افرادی داریم که بسیار عصبی و خودشیفته هستند و برخی انحرافات روانی دارند بنابراین چگونه میتوان توجیه کرد که اگر شخصی مسلمان و دیندار باشد لزوماً سالم است. آیا در جامعه دانشگاهی و مسلمان ما افرادی وجود ندارند که مشکلات روحی و روانی دارند. ما با چند تحقیق نمیتوانیم استدلال کنیم و ادله بیاوریم که اگر کسی لزوما مسلمان یا دیندار باشد آدم سالمی است و شواهدِ نقض زیادی برای این موضوع داریم. نکته دیگر اینکه در بسیاری از افراد جامعه مشاهده میکنیم که بسیار متدین و متعصب هستند اما از لحاظ روانی در وضعیت مناسبی نیستند و حتی در روابط با فرزندان خود دچار مشکل جدی هستند.
روانشناسی اسلامی نیازمند پروتکل درمانی
در هر جامعهای اعم از مسلمان، یهودی و مسیحی، افراد سالم و غیرسالم داریم و افسردگی در بسیاری از جوامع وجود دارد. ما باید نظریه داشته باشیم، نظریه در سطح فلسفی به درد ما نمیخورد. ملاصدرا و ابن سینا فلاسفه بزرگی هستند اما روانشناسی اسلامی در جامعه امروز ما در عمل برای قشر سالم توصیههایی دارد ولی سؤال این است که چه استراتژی و فنونی برای قشر غیر نرمال دارد که ما بتوانیم بر اساس شواهد پژوهشی آنها را تأیید کنیم.
یکی از دلایلی که این کرسی را دوست داشتم این بود که بسیار مشتاق بودم درباره پایهها، بنیانها، مبانی و اهداف روانشناسی اسلامی بیشتر بدانم و ببینم که چقدر قابلیت و کاربرد دارد. الان روانشناسان و مشاوران زیادی داریم که میخواهند خدمات مشاوره و رواندرمانی ارائه دهند. این افراد باید در مکتبی آموزش ببینید و تربیت شوند که درک درستی از مسائل افراد جامعه داشته باشند و بدانند چرا یک زوج یا فرد به این مشاوران مراجعه میکند و باید بداند که چه چیزی را و چگونه قرار است حل کند. او در این زمینه نیازمند تئوری است. در زمینه روانشناسی اسلامی نیز نیازمند تئوری هستیم که بتواند مشخص کند چرا فردی دچار هذیان، وسواس و اضطراب میشود. چرا فردی خشمهای شدیدی علیه مادر و پدر دارد در حالی که در تعالیم دینی و اسلامی مدام توصیه میشود که به پدر و مادر خود نیکی کنید.
در اینجا نوجوان ما دچار تعارضات جدی شده و همین موضوع برای آنها احساس گناه ایجاد میکند. حال سؤال این است که ما چه تدابیری باید بیاندیشیم برای افرادی که دچار چنین مشکلاتی هستند. اگر شواهد پژوهشی و تکنیکهایی در این زمینه وجود دارد باید ارائه شود. ما میتوانیم طبقهبندی مختلفی داشته باشیم لذا نمیتوانیم یک عنوان کلی با عنوان روانشناسی اسلامی ارائه و شبهاتی ایجاد کنیم که منجر به زیر سوال بردن خودِ اسلام شود. معتقدم در روانشناسی و مشاوره اسلامی افرادی داریم که بر ضد اسلام عمل میکنند. برای مثال شخصی نزد روانشناس رفته و گفته است که من دچار عذاب وجدان هستم که در آن دنیا مجازات شوم اما روانشناس به وی گفته حالا مگر چه کسی آن دنیا را دیده است. بنابراین در روانشناسی اسلامی باید پروتکل درمانی داشته باشیم.
مبانی علمی روانشناسی اسلامی ارائه شود
هرکسی در زمینه روانشناسی اسلامی و جنبههای درمانی آن ادعایی دارد باید شواهدش را هم ارائه دهد. بنده نمیتوانم ادعا کنم که میتوانم با استفاده از دین اسلام وسواس را درمان کنم اما اگر کسانی در این زمینه زحمت کشیدهاند باید چهارچوبهای نظری و تئوریهای خود در این زمینه را ارائه دهند. معتقدم نظریاتی که در زمینه روانشناسی اسلامی ارائه میشود هنوز در آغاز کار است و نمیتوان ادعا کرد به بلوغ رسیده است. بنابراین ناچاریم در درمان مسائل روانی فعلاً پایبند به نظریات اثبات شده کنونی باشیم.
به نظرم یکی از تبیینهای بسیار خوب از ایمان این است که مراتبی که از رشد و دلبستگی برای شکلگیری ایمان وجود دارد را بیان کنیم. یکی از این مراحل، ایمان خودمحور است که کودک در ابتدا مادر را به عنوان همه چیز در نظر میگیرد و همه انتظارات را از او دارد حال اگر این مادر مجازات کننده و طرد کننده باشد این کودک وارد تفکرات جادویی میشود و بعدا ممکن است ترس وحشتناکی از خدا داشته باشد و اینگونه تصور کند که خدا مجازاتگر است. چنین فردی در ارتباط با همسر و سایر عزیزان خود نیز رفتارهای خشک و متعصبانهای دارد. البته میتوانیم مرحلهای انتقالی داشته باشیم که افراد به یک شک میرسند و اختلالات روانی خود را به شکل افسردگی نشان میدهد.
از سوی دیگر هیچکس نمیتواند بگوید دین دلیل اختلال روانی است بلکه در همه جوامع از چین کمونیست گرفته تا آمریکا و جوامع مسلمان، مشکل روانی وجود دارد لذا اعتقاد بنده این است که دین نمیتواند عامل اختلال روانی باشد چون افرادی داریم که از منظر روانی بسیار سالم و دیندار هستند اما اگر فردی دیندار و ناسالم است لزوما به خاطر دینداری اینگونه نشده است بلکه آنچه بنده انتظار دارم این است که مبانی علمی روانشناسی اسلامی به خوبی ارائه شود. یکی از اشکالاتی که به روانشناسان سکولار نیز میتوان وارد کرد این است که آنها بسیاری از نظریات خود را از کار با افراد دیندار و غیر نرمال در آوردهاند لذا با مطالعه چنین افرادی نمیتوان گفت دین باعث غیر نرمال شدن میشود.
انتهای پیام