آیا می‌توان یک تمدن ساخت؟
کد خبر: 4057360
تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۲
سیدعلیرضا واسعی پاسخ می‌دهد:

آیا می‌توان یک تمدن ساخت؟

سیدعلیرضا واسعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بیان کرد:یکی از بحث‌های مهمی که باید در فلسفه تمدن مورد گفت‌وگو قرار گیرد این است که آیا تمدن چیزی است که می‌توان آن را ساخت یا در فرآیند حیات یک جامعه شکل می‌‌گیرد.

سیدعلیرضا واسعی

به گزارش خبرنگار ایکنا، آئین بزرگداشت جایگاه فلسفه در تمدن اسلامی، امروز دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه برگزار شد.
سیدعلیرضا واسعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در این نشست با موضوع «چیستی فلسفه تمدن اسلامی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه می‌خوانید:
 
تلاش بنده بر این است که این مقوله را به صورت کوتاه و در حد طرح مسئله بیان کنم هرچند چنین مواجهه‌ای، شاید مثله کردن بحث باشد اما چاره‌ای غیر از اجمال نداریم. فلسفه تمدن اسلامی اصطلاحی است که چند سالی در دستور کار مطالعات بنده قرار گرفته و این ترکیب در مقایسه با سایر ترکیبات ساخته شده است. دو نوع مطالعه در خصوص پدیده‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و .. می‌توان داشت. یک مطالعه این است که پدیده را در متن تاریخ و جامعه بررسی و دیگر اینکه از بیرون مورد بررسی قرار دهیم. مطالعه دوم را قطعاً باید با روش دیگری دنبال کرد. برای مثال گاهی می‌‌گوییم این میز کنفرانس چه خصوصیات و امکاناتی دارد و از چه جنسی ساخته شده و چه کاربردی دارد؟ این یک نوع مطالعه نسبت به این پدیده خارجی است.

پیش‌فرض‌های فلسفه تمدن اسلامی

اما گاهی فراتر از این قضایا به این پدیده نگاه کرده و چنین بحث می‌کنیم که این میز برای چه چیزی ساخته شده و تفاوت آن با صندلی، دیوار و ... چیست؟ اینجا دیگر بحث ما نسبت به میز خاصی که در مقابل ما قرار دارد نیست بلکه به شکل فرانگرانه مطالعه می‌کنیم. این مطالعه دوم را فلسفی، نظری یا کلان نگرانه نام می‌گذارند. بنابراین بنده به فلسفه تمدن اسلامی به این شیوه می‌پردازم. البته برای این بحث، دو پیش فرض داریم؛ یکی از پیش‌فرض‌های ما این است که چیزی به نام تمدن اسلامی وجود دارد چون اساساً برخی چنین بحث می‌کنند که آیا ما فلسفه اسلامی داریم یا خیر که پاسخ‌های قانع کننده‌ای هم به آنها داده شده و هیچ جای تردید در این زمینه وجود ندارد. پیش فرض دوم ما این است که این امر واقعی، قابل مطالعه و پژوهیدن است یعنی به عنوان موضوعی مستقل در دستور کار محققان قرار دارد. بنده با این دو پیش فرض وارد بحث فلسفه تمدن اسلامی می‌شوم.
 
مطالعه فلسفی تمدن، مطالعه‌ای کلان‌نگر، عقلانی و از بیرون به یک پدیده است و برخلاف مطالعات علمی، جزئی‌پژوهانه نخواهد بود. به بیان دیگر یک پدیده عینی پیش روی خود قرار نمی‌دهیم که به طور خاص درباره آن تحقیق کنیم بلکه به طور عام به مطالعه می‌‌پردازیم. حوزه‌های گفت‌وگو و تامل در فلسفه تمدن اسلامی را در شش نکته لازم است بیان کنم. نکته اول آنکه اساساً تمدن اسلامی به چه معناست و چه تمایز و اشتراکی با دیگر تمدن‌ها دارد؟ لذا معنا‌شناسی تمدن اسلامی یکی از مقولاتی است که در فلسفه تمدن اسلامی مورد گفت‌وگو قرار می‌گیرد چراکه باید به مفاهمه برسیم که از فلسفه تمدن اسلامی، چه چیزی اراده می‌کنیم. طبعاً در اینجا این بحث به میان خواهد آمد که آیا تمدن اسلامی امری مطلق است یا نسبی؟ البته چنین بحث‌هایی درباره سایر تمدن‌ها هم وجود دارد.  اگر تمدن اسلامی را امری مطلق دانستیم که البته می‌دانیم طبعا داوری ما نسبت به آنچه در طول تاریخ محقق شده متفاوت خواهد بود.

رابطه تمدن با حکومت اسلامی

نکته دوم آنکه تمدن چگونه شکل می‌‌گیرد و مبانی، مؤلفه‌ها و عناصر آن چیست؟ آیا تمدن‌ها تابع اموری معین شکل می‌گیرند یا خیر؟ نکته سوم اینکه تمدن اسلامی با چه روشی پژوهیده می‌‌شود و چه راهی برای ورود به شناسایی این پدیده باید دنبال کنیم؟ آیا روش مطالعه این تمدن، تاریخی، جامعه‌شناسی، سیاسی، نقلی یا عقلی است یا ر‌وش‌های دیگری برای مطالعه آن وجود دارد؟ نکته چهارمی که در فلسفه تمدن اسلامی مورد بحث قرار می‌گیرد این است که آیا تمدن اسلامی دارای هویت و حیاتی مستقل از دیگر پدیده‌هاست یا خیر؟ البته این بحثی بسیار گسترده است؟ همچنین تمدن اسلامی روح حاکم بر حیات اجتماعی جامعه است یا بر امور خُرد اطلاق می‌شود؟
 
نکته پنجم آنکه نسبت تمدن با دیگر مقوله‌ها همانند جامعه، حکومت، دین، علم، عمران، هنر و ... چیست؟ در نگاه کلی‌تر آیا منظورمان این است که همان پیشرفت و ترقی را مد نظر داریم یا تمدن امری متفاوت از این پدیده‌ها است. اگر کسی بخواهد درباره تمدن اسلامی کار کند نمی‌تواند این بحث را به میان بیارود که آیا تمدن اسلامی با حکومت اسلامی یکی است یا خیر بلکه این مطالعه فلسفی تمدن است که چنین امکانی به ما می‌دهد که باید چنین مرزبندی قائل شویم یا خیر؟ بسیاری از افرادی که در باب تمدن اسلامی قلم می‌زنند و در اینباره گفت‌وگو می‌کنند وقتی وارد مطالعات جزئی‌نگرانه می‌‌شوند از حکومت، عمران یا آبادانی و هنر در دوره‌ای صحبت به میان می‌آورند اما برای انسان دقیق‌نگر این ابهام پدید می‌آید که آیا تمدن همان حکومت، هنر، علم و جامعه‌‌ای است که مردم در آن زندگی می‌‌کنند؟ 

فلسفه تمدن چه کاربردی دارد؟

اینجاست که فلسفه تمدن وارد صحنه می‌شود تا مرزهای این عناوین را مشخص کند و نشان دهد وقتی از تمدن صحبت می‌کنیم منظورمان دقیقاً چیست؟ البته یکی از مظاهر تمدن اسلامی، هنر و عمران و آبادانی و مسائلی نظیر رصدخانه مراغه است اما سؤال این است که آیا خودِ رصدخانه، یک تمدن است؟ به نظر می‌‌رسد در این زمینه نیازمند تأملات فلسفی هستیم تا به جواب صحیح برسیم تا خلطی میان این مفهوم و دیگر مفاهیم پدید نیاید و چنین تصور نکنیم که تمدن با علم یا معماری یکسان است بلکه تمدن بزرگتر از همه اینهاست و این موارد، ظهور و بروز تمدن و تجلی آن هستند.
 
نکته دیگری که در فلسفه تمدن اسلامی مورد تأمل و بررسی قرار می‌گیرد آسیب‌شناسی تمدن است. سؤالی که در این زمینه پدید می‌آید این است که اساساً تمدن‌ها دچار چه بحران‌هایی می‌شوند و به بیان دیگر چه آسیب‌هایی، تمدنی را دچار بحران می‌کنند. مجموعه این موارد در فلسفه تمدن اسلامی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند. یکی از بحث‌های مهمی که باید در فلسفه تمدن مورد گفت‌وگو قرار گیرد این است که آیا تمدن چیزی است که می‌توان آن را ساخت یا در فرآیند حیات یک جامعه شکل می‌‌گیرد. به بیان دیگر آیا تمدن پروژه است یا پروسه؟ معتقدم نمی‌توان تمدن را ساخت بلکه تمدن اسلامی پروسه‌ای است که ایجاد می‌شود؛ هرچند می‌توان مقدماتی را فراهم کرد که از دل آن تمدنی متمایز ایجاد شود اما نمی‌توان یک هدفِ تمدنی از پیش تعیین شده داشت.
 
انتهای پیام
captcha