در اروپا برای نخستین بار از نیمه دوم سده هیجدهم واژه فرهنگ به کار گرفته شد و لغت انگلیسیاش از کولتورا (Cultura) ریشه گرفت که بر کشت، زرع و ترویج دلالت داشت. اوایل سده نوزدهم میلادی مفهوم فرهنگ بر تهذیب نفس و منش راهبان استوار بود. بعد شد ایدهآلهای ملیگرایانه و بعدتر، در اواسط سده نوزدهم، ظرفیت جهانشمول بشر.
در معنا هم اگر پی فرهنگ را بگیرید، تعریف سرراست و درستی دستتان را نمیگیرد. چند نقلقول از افراد شاخص علوم نظری پیدا میکنید که فرهنگ را آنطور که دوست داشتهاند نشان مردم دادهاند، و تا بخواهید تلقی مختلف و گاهی در تعارض با دیگران. فقط ۱۶۴ تعریف از فرهنگ را دو آمریکایی تا سال ۱۹۵۲ تبدیل به کتاب کردند.
اما به نظر بسیاری جامعترین تعریف فرهنگ را ادوارد تایلر، انسانشناس انگلیسی، خیلی پیشتر از سال ۱۹۵۲ اراده کرده است و او در تعریف فرهنگ میگوید: فرهنگ مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادتها و هرچیزی است که فرد بهعنوان عضوی از جامعه خویش فرا میگیرد. یعنی اکتسابی است. کمیت درهمی از هر قابلیت و عادتی که بشر از جامعهاش بهدست میآورد. ظرفیت و گنجایشش برای بیان تجربهها و راههای مشخصی که براساس آن در نقاط مختلف جهان زیسته و فرهنگ شد یک مفهوم محوری در انسانشناسی که کموبیش همهی پدیدههای انسانی را در بر میگرفت و صرفاً نتیجه امور ژنتیکی به حساب نمیآمد. تا بعد از جنگ جهانی دوم که اگرچه با معانی مختلف، در حوزههای دیگری مثل جامعهشناسی، روانشناسی و علوم مدیریت هم اهمیت پیدا کرد.
دانش، که ساماندهی پدیدههای خلقت در قالب توضیحات و پیشبینیهای آزمایشپذیر است؛ باورها، که مجموعه نظرات و نگرشهای ماست و ادراک ما از هستی را شکل میدهد؛ اخلاق، که ریشه در فطرت آدمی دارد و بستر شناخت مصادیق ارزشها و کسب فضایل و ترک رذایل است؛ و هنر، که مهارت خلق زیبایی است، اجزای اصلی سازنده فرهنگها هستند. بخش باقی مانده فرهنگ را هم سنتها میسازند. تفکراتی که برخوردار از آدابی تکرار شوندهاند و اعمالی تکراری حول فرهنگ به حساب میآیند.
فرهنگی شدن مثل اهلی شدن، در اصل انطباق آدمیزاد با تمام شرایط و خصوصیات یک جامعه است که حالا یا طبیعی و تدریجی رخ میدهد که اسمش را میگذارند رشد فرهنگی، یا با تلاقی دو فرهنگ که به شکلهای مختلفی اتفاق میافتد و بدترینش میشود جنگ، متعادلش میشود مهاجرت.
اساساً نفوذ فرهنگ، در رفتار افراد جامعه بروز میکند. در همین کنشهای انسانی. برای همین است که روحیه هر ملت و مرزهای هر جامعهای را از رفتار مردمان آن میتوان بازشناخت. برآوردن هر نیازی، با مجموعهای از رفتارها و بایستههای نوشته یا نانوشته همراه است که فرهنگ جامعه شکلشان داده است. فرهنگی که خودش یک پدیده جمعی است و نسلها گذشته تا از چیزی که بود، تبدیل شود به ماهیتی که اکنون وجود دارد.
تغییر، خصوصیت مشترک تمام فرهنگهاست، ولی میزان و مسیر تغییر در میان فرهنگهای مختلف و از زمانی به زمان دیگر متفاوت است. تحول در چنین پدیدهای که در اصل تغییر و بلوغ رفتارهای جمعی و ویژگیهای افراد از پس سالهاست، انگیزهها یا عوامل خاصی خواهد داشت.
نوجویی و تنوعطلبی و تقلید، یا شاید هم ابداع، اساسی دارند مبتنی بر کنجکاوی پایانناپذیر بشر. حالا چه انگیزه حسابش کنید چه عامل، این نوجویی بسیاری از فرهنگها را به تحول سوق داده است، از طرفی شانس پذیرش چنین چیزی زمانی بیشتر میشود که به روشنی بهتر از هر چیزی یا عقیدهای باشد که پیش از آن وجود داشته است. زیرا مردم عموماً دنبال چیزی هستند که بدان عادت کردهاند، نه چیز جدیدی که پذیرش آن احتیاج به نوعی سازگاری و تغییر عادت دارد.
پذیرش اجتماعی و مقبولیت یک عنصر نوظهور نزد عامه، آن عنصری را که ممکن است ماحصل نوجویی یا تقلید هم باشد در سیر زمان به یک جزء در«فرهنگ توده» تبدیل میکند. یعنی مقبولیت عنصر جدید خودش یک عامل است برای تحول فرهنگی، از طرفی این پذیرش سببساز طرد عناصری میشود که پیشتر خودشان یک جزء از فرهنگ عامه بودهاند. یعنی طرد انتخابی عناصر نامناسب قبلی تا فرهنگ تازهای متولد شود و دیگر تلفیق و انطباق. گاهی، برای تلفیق، انطباق و ثبوت عنصر فرهنگی تازهای، یک نسل آدمی یا بیشتر، صرف میشود.
چیزی که امروز جامعه ایران با آن دست به گریبان است روند شتابنده تنزل فرهنگی است که در تمامی اشکال فرهنگ و هنر به وضوح قابل رویت است، عمق فاجعه فرهنگیای که جامعه ایران به آن دچار شده است تا حد پیش رفته که زنگ خطر آن مدتهاست به صدا درآمده است. مسئله تنزل فرهنگی جامعه ایران دقیقاً از همین اتفاقات روزمره نشات میگیرد که در گوشه و کنار شهر شاهدش هستیم، واکنشهای کممایه و رفتارهای عجیب و غریب، اظهار نظرهای بیپایه یا نقل قولهای کذب در فضای مجازی مصداق بارزی از این اتفاقات است.
خانواده به عنوان یکی از ارکان اجتماع در سیل حوادث فرهنگی در معرض تهاجم قرار گرفتهاند و خانوادههایی که فقط در فضای مجازی گردهم میآیند ملغمه دیگر ایست که فرهنگ را به سمتوسویی نامعلوم سوق میدهد. وضعیتی که نمیتوان به آینده این تن تبدار و رنجور امیدوار بود. اشاعه موسیقی بیهویت و کتابهای عامهپسند، سینمای سطحی و مبتذل از مصادیق بیماری فرهنگی است که با افول خود، افول ذائقه مخاطبان را هم به ارمغان آورده است و حالا در نهایت تأسف با مخاطبی مواجه خواهید بود که ذائقه او در چرخه این بیماری کاملاً از میان رفته است.
پیشرفتهای تکنولوژی و گسترش فضای مجازی یکی دیگر از مواردی است که پیکر این تن تب آلود را بیمارتر از گذشته کرده است. اتفاقاتی اندیشمندان این حوزه را حیران کرده است. تنزل فرهنگی در شبکههای اجتماعی در لایههای گوناگون به صورت محسوس و یا نامحسوس روی میدهد که پیامد اول از میان رفتن نهاد خانواده است و تأثیر دیگر آن سطحی شدن نگاهها به مسائل اجتماعی و ایجاد واکنشهای احساسی است. هرچه روند تنزل فرهنگ سرعت گیرد جامعه از رفتاریهای عقلانی و مستندل دور خواهد شد و بر رفتارهای هیجانی آن افزوده خواهد شد. قربانیان این چرخه تنزل تنها اعضای جامعه نیستند بلکه، هنر، ادبیات، شعر، موسیقی و….. قربانیانی هستند که صدای له شدن استخوانهایشان در زیر این گردونه خشمگین به وضوح به گوش میرسد.
نویسنده: محمد مهدی قربانی