پرسش‌هایی درباره امکان و امتناع علم دینی
کد خبر: 3696645
تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۲

پرسش‌هایی درباره امکان و امتناع علم دینی

گروه اندیشه ــ پرسش از «امکان»، «روایی»، «سودمندی» و «بایستگی» علم دینی، چهار «پرسانه­ پشینی» ­ای هستند که پیش از هر سخنی درباره­ و در علم دینی، باید بررسی شود، و اگر این پرسش‌ها پاسخ مثبت یافتند، بحث از علم دینی و مبانی و مسائل آن موجه می‌شود.

 پرسش‌هایی درباره امکان و امتناع علم دینی

به گزارش ایکنا؛ در پی انتشار یادداشتی از سوی رضا داوری اردکانی و عکس العمل‌های گوناگونی که از سوی اشخاص و جریان‌ها در قبال آن صورت گرفت؛ آیت‌الله رشاد در یادداشتی ضمن اشاره به انواع واکنش‌های درست و نادرست، روا و ناروا راجع به مطلب و موضع داوری اردکانی، در صدد است به برخی از پرسش‌ها و اشکالات مطرح شده درباره «امکان و امتناع علم دینی» پاسخ دهد.

یک یادداشت و غبار و غوغای برخاسته در حاشیه آن

مسوَّده منتشر شده از سوی دوست دیرینم، استاد نام آشنای فلسفه ایران، جناب دکتر رضا داوری اردکانی، در این چند روز اخیر، سبب واکنش‌­های گونه گونی از سوی افراد و اصناف مختلف گشت، و هر قومی از این قماش، قدک و قبایی برازنده‌­ی قد و قواره خود دوخت، و هر گروه به طرزی که درخور طرازش بود به مواجهه با آن پرداخت: برخی آن را «مسوَّده‌ای متناقض الأجزاء» ـ که صدر و ذیلش با هم در تهافت است ـ تلقی کردند؛ برخی دیگر از آن یادداشت، «امتناع علم دینی» برداشت کردند؛ گروه سوم از آن، «فرهنگ اندود بودن علم» فهم کردند؛ برخی نیز به قرینه مبانی پیشین و دیرین استاد و نیز به استناد پاره‌­ای از فقرات متن مزبور، «امکان علم دینی» (که البته وقوعش در رهن تحقق ظرف تاریخی و اجتماعی مناسب خویش است) دریافتند. چنان که در مواجهه با این کوته نگاشت، عده‌ای آن را نشان اعراض استاد از مشی و مبنای معرفتی و فکری (و احیانا سیاسی) چندین و چند ساله و الحاق به جریان و جناح معرفتی و فکری (و احیانا سیاسی) خاصی دانستند!؛ جمعی دیگر آن را فتح بابی قلمداد کردند که: جانانه سخن از زبان آنها گفته، و کار نوشتن در باب آن را بر آنان آسان داشته است؛ گروهی از ارباب رسانه و روزنامه نیز که همّ و غمشان هیزم کشی و آتش افروزی میان جریان‌های سیاسی و فرهنگی، سعی کردند آن را به صف و کف جامعه سایبری بکشانند، و به تبع جناح متبوع: گروهی به توجیه و تمجید و گروهی دیگر به تنقید و تقبیح مطالب و مدعیات متن پرداختند! در این میان یکی از حضرات مدعی روشنفکری که سزد نماد و نمود «اخلاق»! «روشنفکری»! «دینی»! نام گیرد زبان به توهین و تهمت و تحقیر گشود؛ برخی سیاستمداران محترم و محتشم نیز برخلاف حکمت و مصلحت آن را چاشنی نطق رسمی خود فرمودند؛ بعضی اعاظم حوزه، مانند شیخنا العلامه سبحانی (حفظه الله) نیز، به شیوه‌ای عالمانه و اخلاقی به پاسخگویی و نقد محتوای نوشته برخاستند، و بدین سان علاوه بر مقابله علمی با فقراتی از یادداشت، با مواجهه اخلاقی خود، چونان همیشه درس آموز خیل اصحاب حوزه و دانشگاه شدند.

نگاهی به برخی چالش ـ پرسش‌های پیشابحثی علم دینی

بنده کمترین، فارغ از جزئیات یادداشت استاد محترم جناب دکتر داوری، و بدور از غبار و غوغای برخاسته در هاله و حاشیه آن، مختصر نکاتی را درباره برخی پرسش‌های مطرح شده (یا قابل طرح) در باب «امکان»، «روایی»، «سودمندی» و «بایستگی» علم دینی، معروض می‌دارم:

باید توجه داشت که: پرسش از «امکان»، «روایی»، «سودمندی» و «بایستگی» علم دینی، چهار «پرسانه پشینی»­ای هستند که پیش از هر سخنی درباره­ و در علم دینی، باید بررسیده شوند، و اگر این پرسش‌ها پاسخ مثبت یافتند، بحث از علم دینی و مبانی و مسائل آن موجه می‌گردد.

خطایی شایع در حوزه مبانی‌پژوهی دانش‌های دینی

از جمله خطاهای رایج در بحث از مبانی علم دینی (در فلسفه­‌های مضاف به دانش‌­های دینی) آن است که برخی این چهار پرسانه‌­ی پیشینی را جزو مباحث مبانی علم دینی می­پندارند، در حالی که پاسخ­ به این پرسش­ها «پیش­شرط­ بحث از علم دینی»­­است، نه «پیش­فرض نظری آن»؛ یعنی علم­ دینی هیچ ابتنایی بر آنها ندارد، بلکه اگر پاسخ بدانها منفی باشد، بحث از علم دینی و مبانی آن، پرداختن به امر «غیرممکن»، یا فعل «غیرمشروع»، یا اقدام «غیرمفید»، یا فعالیت «غیرضرور» قلمداد می‌­شود؛ و درهر چهار حال، بحث ایجابی از علم دینی فعلی غیرحکیمانه به شمار خواهد آمد. بدین جهت است که در مباحث فلسفه‌­ی علم دینی، جواب­ به این­‌سؤال­ها، باید به عنوان مبحث «ماقبل المبادی»، و قبل از ورود به بحث از مبادی علم دینی، ارائه گردد.

پرسش‌های زیر از جمله‌­ی سؤال­های مطرح شده (یا قابل طرح) در باب «امکان»، «روایی»، «سودمندی» و «بایستگی» علم دینی اند (که می‌توانند از چالش‌های پیش روی آرمان تاسیس و تولید علم دینی قلمداد شوند)، ما ضمن بیان هر یک از پرسش‌ها، در حد وسع طلبگی خود و ظرفیت این نوشته، به پاسخ­گویی آن می‌پردازیم.

آیا تولید علم، مدیریت‌ناپذیر است؟

پرسش/چالش یکم) فرایند «پیدایش»، «پویش» و «پایش» علم و دیگرشدن آن، پروسه و فرایند است، نه پروژه و ترفند؛ و بالمآل مقوله­ی تولید علم، مدیریت­پذیر نیست تا با آگاهی و اراده برای تولید علم دینی­ برنامه­ریزی کنیم و یا دست کم علم مطلق یا سکولار را به دلخواه خویش مهندسی کنیم یا روند آن را هدایت کنیم .

در پاسخ به این پرسش/چالش می توان گفت:

اوّلاً: به لحاظ مقام ثبوت، فعالیت مغزی و تلاش علمی از افعال آدمی است؛ هر فعل آدمی تابع آگاهی و اراده­ی اوست؛ و فعل برخواسته از آگاهی و برساخته بر اراده نیز نوعاً ثمربخش است و منتهی به غایت مقصود می­گردد.

ثانیاً: به لحاظ مقام اثبات نیز، تاریخ علم، بر خلاف مدعای فوق گواهی می­دهد. حافظه­ی تاریخ، نام بزرگمردان خودآگاه، صاحب اراده­ی بسیاری را در صفحات خویش ثبت کرده است که با تدابیر حکمت­نمون و تلاش نستوهانه به کار علمی پرداخته­اند و سیاهی جهل از حیات بشر پرداخته، عَلَم عِلم و اندیشه بر قلّه­ی تاریخ افراخته­اند؛ تاریخ معرفت نیز وامدار اراده و سختکوشی چنین مردانی است.

ثالثاً: گمان می­رود گویه­های اوهام­آمیزی از این­ دست، از رسوبات القائات استعماری نیز باشد، تا مگر مسلمین افسون­زده، از خواب قرون که دیریست بر زندگی آنان مستولی­ گشته است برنخیزند و برای دست یافتن به دانش و معرفت به ثریا نیاویزند (لَو کانَ العلمُ منوطاً بالثُّریّا لَنالَه رجالٌ مِن فارس). راستی اگر تولید علم مدیریت­ناپذیر است، چرا ملل و دول به اصطلاح مترقی جهان، این همه نقد عمر و مال در راه آن صرف می­کنند؟

آیا علم فقط از رهگذر حس و تجربه فراچنگ‌ می‌افتد؟

پرسش/چالش دوم) علم تجربه­محور و آزمون­بسند است، و فقط از رهگذر حس و تجربه فراچنگ­آمدنی است؛ پس نمی تواند از منابع دینی ـ که عموماً نقلی و غیرتجربی است ـ اصطیاد و استنباط گردد، آنچه از نقل به دست آید علم نیست، معرفت دینی است. به تعبیر دیگر: منابع و روش علم، و مصادر و روش معرفت دینی با هم متباین­اند؛ با روش غیر تجربی و حسّی نمی­توان علم تولید کرد.

راجع به این سخن نیز می­توان گفت:

اوّلاً: چرا باید علم ، منحصراً عبارت دانسته شود از معرفت تجربی؟ این نگرش فروکاهشی و حصرگرایانه درباره­ی علم مردود است. بلکه کنار نهادن منابع فراحسی و روش­های غیرحسّی، نه ممکن است و نه مطلوب؛ زیرا آحاد انسانی، خودآگاه و ناخوآگاه، خواسته و ناخواسته، مدام و مستمر در آنات و ساحات حیات خویش از آن منابع و مجاری بهره می­گیرد، و اصولاً بدون بهره­برداری از همه­ی منابع به موازات هم، جریان زندگی انسان سامان نمی گیرد. طرد و ردّ ارزش معرفتِی منابع فراحسی و روش­های غیرحسّی باعت مختل شدن شؤون حیات و مناسبات آدمیان می­گردد.

ثانیاً: روش تجربی اگر روش مستقلی قلمداد گردد، یکی از روش­ها ـ آن هم با محدودیت­های خاص خویش ـ محسوب می­گردد. دلیل قانع کننده­ای برای طرد و ردّ ارزش معرفتِی منابع فراحسی و روش­های غیرحسّی و محروم داشتن بشر از موهبت دیگر مجاری معرفت وجود ندارد. و اگر خدشه و خللی بر دیگر مجاری معرفت وارد باشد، بر روش تجربی نیز ـ بمراتب شدیدتر ـ وارد است.

ثالثاً: هرگز دین، روش تجربی را فاقد ارزش معرفتی نمی­داند تا میان منابع و منطق دین و علم تنافی پدیدآید، بلکه در آیات و اخبار، بارها و فراوان برای اثبات مطالب و مدعیات به تجارب حسّی تمسک شده است، متون دینی همان­گونه که آحاد انسانی را به جهت بی­اعتنایی به دست­آوردهای معرفتی منابع وحی، عقل و فطرت مورد نکوهش قرار داده، افراد و جوامعی را که به مشاهدات عینی و تجربه بی­اعتنایی می­کنند، بشدّت ملامت کرده است.

«روش تجربی»، کارسازی خویش را وامدار «منبع عقل» است

رابعاً: «ابزار حس» و «روش تجربی»، کارآیی و کارسازی خویش را وامدار «منبع عقل» است؛ زیرا منتج بودن روش تجربی نیز در گرو کاربرد خرد آدمی است؛ زیرا از سویی دلالت­گری تجربه و شروط کارایی دلالی آن با عقل اثبات می­گردد. از دیگرسو پس از مشاهده­ی نمونه­های با کاربرد حس و تکرار مشاهدات، این عقل است که پا پیش نهاده با تمسّک به فراوانی مشاهدات، قاعده ی کلی علمی تولید کرده، مدلول تجربه را بر کرسی اثبات می­نشاند.

آیا تمام مدعیات علمی آزمون‌پذیرند و همه ی داده‌های دینی آزمون‌ناپذیر؟

پرسش/چالش سوم) یافته­های علمی باید آزمون­پذیر باشند، اما داده­های دینی آزمون­پذیر نیستند؛ پس داده­های دینی فاقد قابلیت لازم برای تحویل به گزاره­های علمی­اند.

اوّلاً: «آزمون­پذیری» گزاره­های علمی، یکی از نظریه­های گوناگون مطرح شده در زمینه­ی شاخص علم­انگاشتگی مدعیات علمی در عصر ماست، این دیدگاه رقبای جدی­ متعددی دارد؛ نه دانشمندان متقدم، علمیت یافته­های بشری را فقط در گرو آزمون­پذیری می­دانستند، و نه همه­ی معاصرین دانش­بودگی گزاره­های علمی را منوط به آزمون­پذیری آنها می­دانند، و هیچ دلیلی نیز وجود ندارد که این انگاره آیا در مقابل نقدهای واردشده تاب خواهد آورد یا در آینده بکلی از مدار مباحث علمی بیرون خواهد افتاد.

ثانیاً: خود گزاره­ی «علم­انگاشتگی گزاره­ها، در گرو آزمون­پذیری است» آیا گزاره­ای علمی است یا غیرعلمی؟ و آیا آزمون­پذیر است؟ و آیا کسی آن را آزموده است؟ هرگز و هرگز.

ثالثاً: چنان که گذشت: دین، کارایی معرفت­شناختی منابع معتبر و روش­های موجه، از جمله تجربه ـ را (بر حسب مورد کاربرد) تایید می­کند، پس یافته­های تجربی آزمون­پذیر نیز، با لحاظ شرائط مربوط، فی الجمله مورد تایید دین­اند و این قسم گزاره­ها لزوما غیردینی قلمداد نمی­شوند.

رابعاً: بسیاری از داده­های دینی نیز آزمون­پذیرند؛ یعنی می­توان آموزه­های دینی را، به شیوه­های مختلف و با لحاظ تناسب (از جمله برخی از آنها را به روش تجربی) به آزمون نهاد؛ بلکه در مواردی دین، مخاطب خویش را به آزمودن برخی مدعیات مطرح شده فرامی­خواند.

آیا علم و دین با یکدیگر متباینند؟

پرسش/چالش چهار) علم و دین دو وادی مستقل از همند و نقش­ها و کارکردهای متفاوتی دارند، هیچ کدام نباید وارد قلمرو دیگری بشوند. دین عهده­دار ایجاد ایمان به ماوراء و قداست­بخشی و معنی­دهی به هستی و حیات در این عالم است، و رسالت ذاتی و غایت قُصوای آن نیز، هدایت معنوی آدمیان و تامین مصالح اخروی آنان است، اما علم عهده­دار کشف قوانین طبیعت (علوم طبیعی)، یا تحلیل و توضیح کنش و واکنش انسان در قبال وضعیت­هایی است که با آنها مواجه می­شود و رهنمونی او به رفتار شایسته در این مواجهه است (علوم انسانی)؛ رسالت علوم رفع و دفع مشکلات پیش روی بشر و تسهیل و ارتقاء سطح سخت­افزاری و نرم­افزاری زندگی انسان است، پس هیچ کدام از آن دو نمی­باید و بلکه نمی­توانند در قلمرو دیگری دخالت کنند و رسالت آن را بر عهده گیرند، ثمره­ی تحقّق علم دینی ـ در صورت امکان ـ درآمیختن این دو حوزه­ی متفاوت است.

در پاسخ به این بیان به اشاره به چند نکته­ قناعت می­ورزیم:

اوّلاً: این سخن ادعایی تهی از هر گونه پشتوانه­ی استدلالی است.

ثانیاً: ادیان ـ البته مراد ما ادیان ابراهیمی و وحیانی، خاصه اسلام است ـ شامل و حاوی گزاره­ها و آموزه­های علمی بسیاری است؛ گزاره­های فراوان حاکی از خصوصیات و قواعد حاکم بر عالم طبیعت، و حاوی رهنمودهای روشن و گسترده­ای در زمینه­ی «تحلیل و تبیین کنش و واکنش­های انسان، و تعیین رفتار بایسته و شایسته­ی او در قبال وضعیت­هایی است که با آنها مواجه می­شود»؛ و «رفع و دفع مشکلات پیش روی بشر و ارتقاء سطح سخت­افزاری و نرم­افزاری زندگی انسان» از اهداف اساسی دین نیز محسوب می­گردد. این مطلب با مروری مختصر در متون مقدس آشکار می­گردد.

ثالثاً: اگر از علم دینی سخن می­رود، بدان معنی نیست که متن همه­ی انگاره­های زیرساختی (مبانی) و گزاره­های روساختی (مسائلِ) علم، رأساً از نصوص دینی اخذ گردد؛ بلکه مراد این است که علم، اگر مبتنی بر «مبانیِ نظری دینی»، و با کاربست «منطق موجه»، از «منابع معتبر» فراچنگ ­آید، دینی خواهد بود و این روند و فرایند، ممکن و مطلوب است.راقم این سطور شاخص­های علم دینی (معیار علم دینی) را در گفتار سوم از کتاب در شرف انتشار «علم دینی» بازگفته­است.

آیا استطاعت دین، محدود به تنها ارائه مبانی و عناصر ارزشی علم است؟

پرسش/چالش پنجم) قلمرو دین محدود و فاقد ظرفیت کافی برای تولید علم است؛ حداکثر استطاعت دین، ارائه­ی مبانی یا چارچوب­های ارزشی دانش و تولید گزاره هایی پراکنده است؛ از این رو توقع تولید علم از نهاد دین توقعی نابجاست.

اوّلاً: مانند مفاد بند چهار، این سخن نیز ادعایی فاقد هر گونه استدلال درخور و فراخوری است. با تامل در پاسخ هایی که به پرسش چهارم ارائه شد، این پرسش نیز پاسخ کامل خویش را می یابد.

ثانیاً: با توجه به پاسخ شبهه­ی فوق، اگر این مدعا فی الجمله پذیرفته باشد، در مصداق «شرایعِ دستخوش تحریف­شده»­ای چون مسیحیت یا «دین­واره­های بشرساخته»­ای همچون بودیسم قابل طرح است، نه درباره­ی دین کاملی مانند اسلام.

آیا دین، مطلقاً «ایستا» و علم کلاً «پویا» است؟

پرسش/چالش ششم) دین «ثابت» و ابدی، اما علم «متغیر»، «ابطال پذیر» و مقطعی است؛ از این رو دین نمی­تواند منبع و مولِّد علم باشد.

در پاسخ به این اشکال نیز می­توان به نکات بسیاری اشاره نمود، از جمله:

اوّلاً: دین مجموعه­ای مطلقا ایستا و غیر منعطف نیست؛ بلکه احکام و آموزه­های دین دو دسته­اند: ثابت و متغیر. به تعبیر دیگر: سازکارهایی در متن دین حق تعبیه گردیده که آن را قابل انطباق با ظروف و شرایط مختلف ساخته است.

ثانیاً: عقل و تجربه که منبع علم قلمداد می­شوند نیز عناصر ثابت و دائمی­ای­ هستند، عقل همواره عقل است و تجربه همیشه تجربه. به تعبیر دیگر: تجربه­ی یک امر، در ظروف و شرایط معین و مشابه همواره به یک نتیجه منتهی می­گردد­.

ثالثاً: قضایای ریاضی که ابزار اصلی علوم، خاصّه علوم طبیعی­اند، هرگز تغییر نمی­کنند، آیا ثبات این قضایا آسیبی به کارایی­شان برای تولید علم وارد ساخته است؟ بلکه اگر این قضایا متغیر بودند کارایی خود را برای کمک به حل مسئله از سوی علوم از دست می­دادند.

رابعاً: پیش­فرض­های این شبهه، عبارت است از: ۱ـ میرایی و ابطال­پذیری پیوسته­ی علم، ۲ـ نقش حصری یا حداکثری دین (نقل دینی) برای تامین گزاره­های علمی. ولی هر دو فرض مخدوش است.

آیا علم ذاتاً بی‌طرف است؟

پرسش/چالش هفتم)

علم، در پی کشف حقایق است و ذاتا بی‌طرف است، پس قابل تقسیم به دینی و غیردینی نیست، بلکه ایدئولوژیک و ارزش‌مدارشدن دانش‌ها خلاف مقتضای علمیت آنهاست.

پاسخ کوتاه به این پنداره نیز این که: چنان که در پاسخ به شبهه نخست گذشت: علمِ مطلقاً بی‌طرف، وقوعاً امکان ندارد، از این رو باید گفت: مدعای بی‌طرفی علم شعاری است میان‌تهی که تنها در محافل روشنفکری مصرف دارد؛ خود این ادعا گرانبار از عناصر ایدئولوژیک و برساخته پیش‌انگاره‌هایی است که هر کدام حاجتمند اثباتند. چگونه است که القاءکنندگان پنداره‌هایی از این دست، در باب معرفت دین معتقدند: معرفت دینی صافی هرگز ممکن نیست، زیرا معرفت آدمی تحت تاثیر عوامل معرفتی و غیرمعرفتی شناخته و ناشناخته بسیاری صورت می‌بندد، اما نوبت به معرفت علمی که می‌رسد معتقد به امکان بلکه ضرورت معرفت بی‌طرف و صافی‌‌اند؟ اصولاً چرا ایدئولوژیک شدن علم و معرفت مطلقا وهن و عیب آن قلمداد می‌شود؟ چه کسی چنین قاعده و قانونی را تشریع کرده است؟ این نگره، خود نگرشی ایدئولوژیک است! وانگهی به چه دلیل حضرات، ایدئولوژیک‌اندیشی را منحصر در دینی‌اندیشی می‌کنند؟ چرا دیگر انواع آرمانگرایی‌ها و ارزشمداری‌ها را ایدئولوژیک نمی‌انگارند؟ حقیقت آن است که: تاثیر فی الجمله آرمانها و آرزوها بر علم و معرفت پرهیزناپذیر است، آن‌چه در این‌ میان مهم است اتقان و اعتبار ‌انگاره‌ها و ارزشهایی است که بر نظریه‌ها و فرضیه‌ها سایه می‌افکنند و بر علم تاثیر می‌نهند.

آیا تولید علم دینی، منافی با فرایند تکامل علم است؟

چالش ـ پرسش هشتم:

ممکن است گفته شود: علم، دارای فرایندی تکاملی است؛ نظریه‌های نو، گام در گامجای نظریه‌های کهن‌تر می‌نهند و در درازنای جاده علم فراپیش می‌روند، و هر دانشمندی وامدار دانشمندان پیش از خویش است، و پای بر شانه یافته‌های پیشینیان می‌گذارد و بر بام معرفتی فراتر فرامی‌رود؛ تاسیس علم دینی، اگر به معنی ایستادن بر پایه و شانه علم موجود است، که اولاً به دلیل تعارض دانش الهی و الحادی، چنین کاری میسور نیست، ثانیاً اگر ممکن شود تداوم علم سکولار خواهد بود و نمی‌تواند دانش دینی انگاشته شود؛ و اگر پدیدآوری علم دینی به معنی نفی هر آن چه اکنون هست باشد، مستلزم به قعر و قهقرا بردن علم و معرفت پیشرفته بشری پس از قرون خواهد بود؛ هر دو معنی ومآل، نامعقول و نامطلوب است.

برای پاسخ‌دهی به این گمانه، ذکر چند نکته بسنده است:

اوّلاً: این که فرایند معرفت، یکسره و مطلقاً تکاملی است محل تامل است، زیرا علاوه بر وجود نظریه‌های معارض راجع به سیر و مسیر دانش بشری، مانند «ادواری انگاشتن» جریان علم؛ قطعاً در پاره‌ای از زمینه‌ها، معرفت، دچار سیر ارتجاعی و قهقرایی است؛ و شکی نیست که برخی نظریه‌های سنتی در حل پاره‌ای از معضلات بشر کامیاب‌ بوده‌اند اما دانش جدید در علاج آنها درمانده‌است.

ثانیاً: وامداری و ابتنای نظریه‌های نو نسبت به نظریات کهن، همواره از رهگذر تداوم انظار پیشین در کالبد انظار پسین صورت نمی‌بندد؛ بلکه گهگاه دانش جدید از طریق درک خطاهای علوم کهن و پرهیختن از طی طریق پرخطا و خطری که آنها پشت سر نهاده‌اند، و انتخاب راهی متفاوت، وامدار معرفت پیشینینان به شمار می‌رود. آری بسا راه آینده از میانه انبوه خطاهای گذشته و لغزش‌های گذشتگان می‌گذرد؛ و این موهبت و مرحمت را نباید کم‌بها پنداشت.

ثالثاً: تاسیس علم دینی به معنی متوقف ساختن قطار معرفت بشری نیست؛ بلکه می‌تواند به معنی ایجاد جریان رقیب و موازی برای علوم و معارف موجود باشد، که موجب تصحیح، تقویت و تسریع جریان علمی موجود نیز می‌گردد. همواره ظهور یک مکتب نو تابع قاعده ققنوسی نیست.

آرمان تاسیس علم دینی؛ نشان بلوغ تاریخی معرفت دینی است.     

رابعاً: چرا نباید مطرح شدن آرمان بلند و بدیعی چون تاسیس علم دینی، خود یک مرحله تاریخی و نقطه عطفی در فرایند تکامل علم قلمداد شود؟ اصولاً ظهور هر آرمان و اندیشه نوی در ظرف تاریخی متناسب خویش میسر و معنی‌دار است، و بسا همین نشان بلوغ تاریخی جریان معرفت و فرارسیدن زمان و زمینه تحقق یک مفصل تاریخی در کاروان دانش بشری باشد؛ و این سنت الهی است که تحولات بزرگ و شگرف از نقطه خرد و عادی آغاز می‌گردد؛ بارالها ایدون باد!

captcha